سانلیسانلی، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

عروسکم سانلی

سفر به سرزمین رطوبت و سبزی و عشق

چهارشنبه گذشته با خانواده بابایی که شامل مامان جون ،اقاجون ،آرش و   عمو محمد ،همسرش و دخترش میشد راهی شمال شدیم برای یه مسافرت سه روزه که قرار بود دو روزه باشه ولی چون خوش گذشت یه روز بیشتر موندیم. ساعت شش عصر رفتیم دم محل کار بابایی و از اونجا همگی به سمت نور. مامان زری و باباجون شمال بودن و همون ویلایی که خودشون اجاره کرده بودن رو برای ما رزرو کردن و خودشون برگشتن تهران.حدودای ساعت یازده رسیدیم. ویلا توی رستم رود بود. شهرک نفت رستمرود الحق که ویلای قشنگی بود.خوشبحال صاحبش خیلی خوش گذشت.شما هم اصلا اذیتم نکردی مثل همیشه عالی بودی. شبها خودت میگفتی مامان منو بخوابون از بس خسته میشدی .من هم از خدا خواسته .بچ...
5 مهر 1391

روز دختر مبارکت باشه دختر خوشگلم.

دیروز یعنی دوشنبه ٢٧ شهریور روز دختر بود. روزدختر بر عزیزترین دختر دنیا مبارک . البته با یه روز تاخییر .من نمیدونستم مامان زری از شمال تماس گرفت تا این روزو به شما تبریک بگه ،اونموقع تازه متوجه شدم  شرمنده.مامان زری همیشه تو این مناسبتها پیش قدمه.مامانم عالیه ،باحاله،انلاینه ،به روز همیشه عاشقشم .تو برای من خوشگلترین و خانوم ترین و عزیز ترین دختر دنیایی عروسک خ انوم.     ...
28 شهريور 1391

قصه و غصه دندانپزشکی

  بعللللللللله..درست حدس زدید. تصویری که مشاهده میکنید ،تصویر همان دندان بیچاره ایست که به دست یک عدد دکتر ناشی به این روز افتاده است. این پست دندونپزشکی فکر کنم حالا حالا ها تو وب سانلی جاش محفوظ باشه.تقصیر خودمه. هیچکس مقصر نیست. یه اشتباه بزرگی مرتکب شدم. حالا هم خورم هم عروسکم با هم داریم تاوانشو میپردازیم. ولی تاوانش خیلی بزرگه. موندم توش. نمیدونم باید چیکار کنم. بزارید تعریف کنم.فقط امیدوارم سانلی بزرگ شد با خوندن اینا متوجه بشه که قصدم بهترینها بوده براش نه بدترینها. گفتم که دندان سمت چپ تو عکس بعد از یک هفته زرد شد ولی حوصله بحث و رفت و امد نداشتم گفتم اشکالی نداره دو سال دیگه می افته حالا یکمم زرد باشه بهتر ازینه که ع...
27 شهريور 1391

تولد ثنا جون

هفته پیش تولد ثنا عزیزم دختر برادر من بود یعنی دختر دایی سانلی جونم. تولد تو آلاچیقهای هتل شیان برگزار شد. هوا عالی بود .خیلی خوش گذشت مخصوصا به عروسکم. فقط موقع باز شدن کادو ها یه ذره اذیت شد. البته هم سانلی اذیت شد هم حافظ .من ازین قسمت تولد هیچوقت خوشم نمی اومده. همیشه بچه ها خیلی غصه میخورن. البته تازگیها گیفت مد شده. که من اصلا باهاش موافق نیستم .خیلی کار لوسیه. کسیکه تولدشه باید یه فرقی با بقیه داشته باشه.به نظر من گیفت باید در حد عکس یادگاری باشه نه بیشتر. دور شدم از مطلب. خلاصه بعد از خوردن شام وچای. کیک بریده شد وبعد هم هدایا باز شد. فقط بزن و برقصش کم بود .که اونم با یه قر عربی یواشکی از سانلی جونم تکمیل شد. الاهی مامانی فدای دخت...
20 شهريور 1391

دارم میرم مهد

 عروسکم اماده شده با کوله ای پر از کتاب و دفتر و مداد و خوراکی برای رفتن به مهد زبان ..قربون اون شونه های کوچولوت بشم که کوله روشون سنگینی میکنه عزیز دلم. مامانی میشه شما منو ببری ؟اخه همه مامانا دختراشونو میارن.شما چرا منو نمیبری.اینجا قهر کرده و مامانشم جوابی نداره جز دلیل بزرگی بنام تنبلی مدل جدید عکس انداختن سانلی.دیگه واقعا نمیذاره ازش عکس بندازم  سانلی همیشه اینجوری تلویزیون نگاه میکنه.میدونم خیلی بده ولی حس میکنم اینجوری بهش خیلی مزه میده سر به سرش نمیذارم.  قربون خندیدنت برم مامانی.. ...
15 شهريور 1391

حذف عادت

تو رو خدا............ این جمله ایه که تازگیها جایگزین خواهش میکنم های قبلی یه عروسکم شده ....و مامانی ناراحت ازین بابت من و عروسکم درگیر تو یه کلنجار کلامی برای حذف این جمله تو صحبتهای شیرین دخترم. مامانی این حرف بدیه تکرارش نکن.....  چرا مامانی؟..............بده دیگه دخترم نگو..مامان دوست نداره شما اینو بگی......... باشه مامانی. چند دقیقه بعد: مامانی تو رو خدا لواشک بده......مگه نگفتم دیگه نگو تو رو خدا..........ببخشید .ببخشید. چی بگم اخه..........قبلا چی میگفتی...من نمیدونم اخه......باید بگی خواهش میکنم......چشم مامانی فردای اونروز:مامانی بدو بیا.بیا دیگه سریع لطفا (دقیقا با همین جملات).............جونم مامانی......
5 شهريور 1391

چند تا عکس یادگاری.

افطاری خونه دایی حمید دعوت بودیم.که بعد از غذا به اضرار بچه ها رفتیم پارک سر کوچه شون .یه پارک کوچولو. که کسی بغیر از خودمون اونجا نبود. و بسیار به بچه ها خوش گذشت.فکر کردم چند تا عکس با پسر داییها و دختر دایی بد نیست که یادگار بماند برای دوران بزرگسالی. البته بخاطر تاریکی هوا تمام چشمها گربه ای افتاده..بعد نیست اینم یه مدلشه دیگه.   اینجا هم حیاط خونه دایی حمیده.قبل از رفتن یبه پارک   عاشقتم عروسکم ...
31 مرداد 1391

دندانپزشکی 2

و پنجم که قرار بود تو یه پست جدید بنویسمش: یه پست دندانپزشکی تو ارشیوم هست که مربوط به فروردین ماهه. که توضیح داده بودم که سانلی رو بردم و  سه چهار عدد دندان خراب در داخل دهان ایشان توسط جناب اقای دندانپزشک رویت شد. ولی درمان رو ادامه ندادم و تماس گرفتم و وقتش رو کنسل کردم به دو دلیل هم دوری مسیر و پر ترافیک بودنش و هم اینکه فقط صبحها بچه ها رو قبول میکردن وسانلی کلاس داشت .من هم نمیخواستم کلاسهاش از بین برن. در پی دندان درد شدید و شکایت عروسکم از دندون دردش ،دنبال یه دندونپزشکی گشتم و مامان یکی از همکلاسیها یه دندانپزشکی رو به من معرفی کردن که خودمم خیلی تبلیغاتش رو دیده بودم یه ساختمان هفت طبقه که یک طبقه فقط اختصاص به کودکان...
28 مرداد 1391