سانلیسانلی، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

عروسکم سانلی

روزمرگیهای یه عرووسک

1392/5/16 2:38
نویسنده : مامانی
3,510 بازدید
اشتراک گذاری

قربون دختر 4 سال  و نیمه خودم برم من...

همین الان عروسکم با همراهیه آقای پدر رفتن کلاس زبان...ساعت 3/30 کلاست شروع میشه تا 5 گل قشنگم...

دیگه اون کلاسهای هر روز هفته از 9 تا 12 جای خودشونو دادن به دو تا کلاس دو ساعته تو روزهای یکشنبه و سه شنبه...اخه هم خودم خسته شده بودم هم حس کردم برای شما زوده مثل یه بچه مدرسه ای هر روز 8 از خواب بلند بشی و تا ساعت 1 در گیر باشی ...کل بعد از ظهرتم میرفت برای انجام تکالیفت..از 5 مرداد ثبت نامت کردم تو کلاسهای تیچر سحر...البته یه جورایی پشیمونم. مثل این میموند که یه ماشین داره با 120 تا سرعت میره یه دفعه من ترمزش رو کشیدم.ناراحت   خیلی خوب داشتی پیشرفت میکردی ولی اشکالی نداره این تابستون رو با هم استراحت میکنیم از مهر اگر دیدم مثل قبل پیشرفت نداری دوباره هر روزیت میکنم.

الان ترم 4B هستی...از شواهد پیداست تیچرتونم زیاد به کارش مسلط نیست....خودشون گفتن .

این ترم رو اسمشو گذاشتم ترم استراحت..اگر خوب هم نبود ترم بعد جبرانش میکنیم..

عروسکم در حال انجام تکالیف......

 

در عوض ثبت نامت کردم تو کلاس موسیقی. در واقع برآورده کردن یدونه از آرزوهای کوچولوت بود..از وقتی حافظ و یکی دو تا از بچه های مهدتون میرفتن کلاس موسیقی برات شده بود آرزو .  منم وقتهاتو خالی کردم که به کلاس lموسیقی هم برسی. 

از این پنجشنبه ساعت 6 جلسه اول کلاس موسیقیته..لذتشو ببر مامان جونم.

-تقریبا یک ماهی میشه که دیگه غذا رو با ماست له نمیکنم بهت بدم...دیگه خسته شده بودم واقعا...از بس گوشت و مرغو با برنج و کلا همه غذاهارو با قاشق خورد و له کرده بودم رگ دستم زده بود بیرون...یه دفعه تصمیم گرفتم دیگه اینکارو نکنم......ولی خیلییییییییی داری اذیتم میکنی..خیلی با خودم نبرد کردم بر نگردم سر خونه اول...اما اینجوری هم خیلی اذیت میشم...غذا خوردنت 4 یا 5 ساعت طول میکشه اخرشم نصف بیشتر غذا میره تو سطل آشغال.اخرش خسته میشم میگم اصلا ولش کن نصف شب شد نمیخواد بخوری برو بگیر بخواب...خیلی هم باهات صحبت میکنم که مامان جون بچه های هم سن شما خودشون غذاشونو میخورن...غذا رو نباید تو دهنت نگه داری تمام دندونات خراب میشن...ولی کو گوش شنوا هر یه قاشق غذا یه ربع تا نیم ساعت تو دهنت نگه میداری...واقعا خسته شدم از بس گفتم سانلی نگه ندار..بجو غذاتو..دلم میخواد یه روزی بیاد ببینم خودت نسشتی قاشق تو دستت تند تند میجوی و غذاتو قورت میدی..واقعا شده برام آرزو....فکر کنم همچین آرزویی رو به گور ببر...واقعا خستم...خیلی.

 از وقتی که کلاس نمیری خیلی تو خونه حوصله ات سر میره...بیشترین کاری که میکنی تلویزیون دیدنه .در کنارشم کمی باربی بازیه.نمیگم عروسک بازی چون فقط با باربی بازی میکنی ...عروسک محبوبته .         5 یا 6 تا باربی داری  ولی تا از در مغازه اسباب بازی فروشی بریم تو اولین انتخابت باربیه....خیلی سعی کردم علاقه تو به یه سمت دیگه تغییر بدم  اخه شنیدم که عروسک باربی برای بچه ها زیاد خوب نیست ،ولی نشد.

فدای خودتو ،تمام اسباسب بازیهای دخترونه تو،بازیهای دخترونه تو، ظرافت و عروسکی بودنت بشم من..

 

 

 

 

تازگیها علاقه پیدا کردی به آشپزی.     تا میام آشپزی کنم میای میگی مامانی دیر نرسیدم که؟مژه

یکبار 4 تا خیار رو با اصرار با پوست کن .پوست کندی برای سالاد.گفتی مامان چقدر آشپزی کار سختیه.گردنم کلی درد گرفت.فدای کوچولوییهات بشم من.

 

یکی دیگه از تفریحاتتم اینه که آب بریزم تو لگن بزارم جلوت اسباب بازیهاتو توش بشوری ...به ظرف شستن هم خیلی علاقه داری..سعی میکنم یواشکی ظرفها رو بشورم..مگرنه یه یکساعتی باید پای ظرفشویی باشیم.ابرو

از وقتی پویا برنامه نقاشی داره..خیلی عاشق نقاشی شدی...نقاشیت هم پیشرفت کرده....تا قبل از این زیاد نقاشی نمیکشیدی..اصلا هیچ علاقه ای نداشتی ولی جدیدا تا برنامه شروع میشه دفترتو میاری میکشی ،بعدم میگی مامی بفرست به  www.pouyatv.ir   ...الاهی مامانت فدات بشه که آدرس حفظ میکنی.

اینم من بیچاره امناراحت...البته خودش میگه کاریکاتورتو کشیدم...اسمم رو هم زیرش نوشته عروسک باسواد منماچ

 

سی دی 100 پست وبلاگتم که سفرش داده بودم پست آورد دم خونه.....بماند برایت یادگاری

یه بار گفتی مامان جوک بگو.   فکر کردم  چی بگم که متوجه بشی سوالگفتم یه روز یه مرده سرش خورد به نرده....همین شد که استعداد جور کردن قافیه ات  کشف شد...وای از اون روز هر چی میگیم یه قافیه براش جور میکنی....گاهی وقتها تو اتاق تنها با خودت نیم ساعت قافیه میسازی...با ربط و بیربط و بعضا بی معنی ولی کلی از دستت میخندیم مثلا :   یه روز یه فیله سرش خورد یه میله       یه روز یه موشه سرش خورد به دوشه        یه روز یه میمونه  رفت خونه دیمونه........یادم نمیاد بقیه شو ولی خیلی بامزه اس...کیف میکنم.

بازم از وقتی کلاس نمیری ساعت خوابت حسابی بهم ریخته یکه  شب میخوابی تا 12 ظهر فردا.ازین بدتر نمیشه.مشغول تلفن

یه روز ظهر به تقلید از بابا مهدی گفتی میخوام رو زمین بخوابم...بعد از چند دقیقه اومدم تو اتاق دیدم یه کوه از اسباب بازی درست کردی پتو رو انداختی روش خوابیدی....زیر تنت پر از اسباب بازیهخنده

دیروز مراسم عروسک شویی داشتیم .  اول یه سری از عروسکهاتو ریختیم تو ماشین شستیم و بعدش هم شاه عزوسکهارو بردیم تو حمام و حسابی شستیمش.الاهی مامان فدای عروسکش بشه.خیلی دوست دارم.حد نداره.

اینم عروسکهای شسته شده که سانلی خیس و خیس برد گذاشت تو طبقه هاش..هر کاریشم کردم خیسن هنوز بذار خشک بشن گفت نه کمدم خالیه زشته...

مامان به فدای تک تک روزمگیهات..........

من عاشق لحظه لحظه با تو بودنم............

 

 

 خیلی وقته دلم میخواد بگم دوست دارم

پسندها (6)

نظرات (30)

مامان نیروانا
15 مرداد 92 19:17
عزیزم چه دختر نازی داری ببوسش


ممنون عزیزم
فرناز مادر آتیلا
15 مرداد 92 23:35
سلام عزیزم چه خوب که سانلی جونم هم داره میره کلاس موسیقی امیدوارم بچه هامون علاقه نشون بدن و ادامه بدن ....منم توی تابستون آتیلا رو مهد نفرستادم که کمی استراحت کنه ولی کارش شده صبح تا شب نشستن جلویه tv ....آخه عزیزم ...چقدرم اون نقاشی که کشیده قشنگه
سانلی گلم و ببوس


منم امیدوارم..
میرن خسسته میشن نمیرن حوصله شون سر میره..ادم نمیدونه چه تصمیمی بگیره واقعا

ممنون خاله جون
مامان مهرناز
16 مرداد 92 3:13
چه عجب دیر اومدین ها دلمون واستون تنگ شده بود
قربون اون تکلیف نوشتنت
سانلی جون خودش خوشکلترین باربیه دنیاست
اخی چه نقاشی های خوشکلی
مامانی شمارو هم خیلی خوشکل کشیده
جیگرتو ..که اسم مامانی رو هم زیرش نوشتی



شرمنده...ما هم دلتنگ همه دوستان میشیم ولی تنبلی زورش نیشتره.
خدا نکنه خاله جون..
شما هم مهربونترین خاله دنیایی..
خیلی مخصوصا دهنمو خیلی رو مد کشیده..ههههه
زهرا(✿◠‿◠)
16 مرداد 92 11:37
ای جونمممممممممم...
عروسک مــــــــــــــن
آخه چرا خوب غذا نمی خوری عســــــــلم؟؟؟؟
نازی سمیه..........درکت می کنم.......خیلی سخته........
میگما.......اگه اصلا ...کلا.....اصرار نکنی........میاد بگه من گشنمه؟؟؟؟
یا مثلا تا دو روز هم چیزی نخوره چیزی نمیگه؟؟؟؟


فدات بشم زهرا جونم....خیلی سخته پیر شدم بخدا.
سانلی معنیه گرسنگی و گرسنه شدنو اصلا نمیدونه.یکبار درست سه روز ناشتا بود چون رهاش کردم به حال خودش....حتی بستی یا شکلات که بچه ها براش گریه میکنن هم نمیخوره.گریههههههههه
زهرا(✿◠‿◠)
16 مرداد 92 11:40
وااااااااااااااای....سمیـــــــــــــــــه.......تو انقد خوشگل بودی من نمی دونستـــــــــــم؟؟؟؟؟
ولی خداییش خیلی ناز کشیدتتباور کن یه جورایی شبیه خودته.....
محمد صادق هم نمی دونم چرا علاقه به نقاشیش و یه ساله از دست داده!
خیلی انگیزه نداره!!!
خدا کنه زودتر سر ذوق بیاد و من و بکشه و منم عکسم و که پیکاسو کوچولوم کشیده باشه رو بذارم توو وبلاگش!!!!شماها بیاین ببینین بهم بخندین!!!!


اره مخصوصا دهنمو خیلی خوشگل کشیده...
دستت درد نکنه دیگه من اون شکلیم واقعا؟؟؟؟
سانلی هم تازگیها علاقه پیدا کرده دوست نداشت قبلا..
اخه من که شما رو ندیدم بیام ببینم شبیه یا نه...ولی واقعا خدوت بکش نقاشیه خودتو بلکه ما مامان زهرا محمد صادق رو ببینیم هههههه
زهرا(✿◠‿◠)
16 مرداد 92 11:41
قربون اون مدل دفتــــــــرگرفتنت موقع نوشتن......شیطونک خالـــــــــه


خدا نکنه خاله جون مهربونم.
مامان آنیسا
16 مرداد 92 13:01
وای من عاشق بازی های دخترونه هستم و وقتی با آنیسا مامان بازی میکنم و یا اون رو میبینم که چه مامان مسعولی واسه نی نیش میشه کلی لذت میبرم ایشالا تو کلاس های جدید حسابی خوش بگذره و موفق باشه باربی ناز من در مورد غذا خوردن هم فکر کنم اکثر ماها این مشکل رو با نی نی هامون داریم شاید واسه اینه که زیادی حساسیم !شما هم یه مدت اصلا بهش غذا نده مگر اینکه خودش بخواد و خودش بخوره !ببوس عزیزم پرنسس خوشگلت رو


دختر داشتن بالاترین لذت دنیاست..ملوس و عروسک....ظریف و دوست داشتنی.
مرسیییییی
اخه عزیزم کار من از حساسیت گذشته..یه هفته هم بهش غذا ندم گرسنه نمیشه.
ممنون دوست گلم شما هم انیسا عزیزمو ببوسین
مامانی درسا
16 مرداد 92 20:18
صدای پای عید می آید و دل مومن بر سر دو راهی آمدن عید رمضان و رفتن ماه رمضان بلا تکلیف است.. از آمدن آن یک دل شاد باشد یا از رفتن این یک محزون؟ عید فطر پاک ترین و عیدترین عیدهاست چرا که پاداش یک ماه عبادت و شست و شوی جان در نهر پاک رمضان است.
پیشاپیش عیدتون مبارک


ممنون عزیزم عید شما هم مبارک
مامان محمدرهام جون
17 مرداد 92 1:12
قربون تکلیف نوشتن وموسیی یاد گرفتنتو واسباب بازیهای عروسکی نازتانشالله موفق وپیروز باشی گلم


خدا نکنه خاله جونم
ممنون از لطفتون
sevda
17 مرداد 92 10:18
سلام به مادر نمونه

وبلاگتون رو خوندم و کلی ذوق کردم

امیدوارم همیشه شاد و خوشبخت باشید و اگر اجازه بدبد لینکتون کنم تا بتونم مطالب جدیدتون رو بخونم


سلام دوست عزیز
ممنون از اینکه وقت گذاشتین
ممنونم
اختیار دارین من عاشق دوستهای جدیدم...
مامان رهام
17 مرداد 92 11:41
سلام سمیه جون کار خوبی کردی تو این گرما گذاشتی تو خونه پیشت استراحت کنه ..حالا راه طولانی در پیش دارن اینقد باید صب زود بلند شن که نگو نپرس من از الان دلم واسشون می سوزهقربونش برم چه نقاشی خوشگلی کشیده قربون دست خطتت برم عروسک باربی خودم....چرا عروسک باربی واسه بچه ها بده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


دقیقا منم فکر شمارو کردم مونا جون گفتم از دوسال دیگه تا 20 سال دیگه باید صبح زود از خواب بلند شه گناه داره..
خدا نکنه عزیزم..
تو نت سرچ کنی دلایلشو میاره...به نظر خودمم زیاد خوب نیست بار اخر سانلی عروسک حامله که مردشم کنارش بود خریده بود..میدیم خیلی بدم میومد..
الی مامی آراد
17 مرداد 92 12:09
به به کلاس زبان و موسیقی مامانی خوب کاری کردی بچه از الان خسته میشه آفرین دلمون براتون حسابی تنگ شده بود بازم زودی بیاین عیدتون هم پیشاپیش مبارک


دقیقا هر دو خسته شده بودیم هم من هم سانی..
ممنون عزیزم.
بوسسسسسس
مرجان مامان اران
18 مرداد 92 3:19
سلام سلام به روی ماه مامانی و سانلی نازممممم
چه عجب بابااااااا
قربون دختر خوشگلم با این کاراش
عروسک بازیو اشپزی و تکلیف انجام دادنش فداش شم خوشگل نازممممممم
خیلی دوستتتون دارم بوسسسسسسسسسسس گندهههه
ایشالااا همیشه موفق باشی سانلی نازززمممممممممم


سلام عزیز دلم..
خدا نکنه عزیزم....
ما هم عاشق شما و دوتا عسلتونیم
ممنون ..بوسسسسسسس
عمه و اریسا
18 مرداد 92 21:55
سلام عزیزم ...بخدا انقدر دلمون تنگ شده خدا میدونه
میبوسیمتووووووووووون


عذرت کاملا موجهه تازه از خصوصیت فهمیدم کجا بودی..
بوسسسس
عمه و اریسا
18 مرداد 92 21:56
خصوصی
عمه و اریسا
18 مرداد 92 21:58
دووووووستوووووون داااااااااااااااااریییییییم



ما بیشتر
تو عزیز دلمی
قطره
19 مرداد 92 21:17
ببینم تو کاریکاتورت داری آواز میخونی


بخند اشکال نداره ایشاا.. یه روز بچه ات ازین زشتر بکشدت...
نوبت منم میرسه قطره خانوم میام های های بهت میخندم
قطره
19 مرداد 92 21:18
ای خدااااااااااا خوابیدنشو


قشنگ اصول درست خوابیدن رو رعایت میکنه دخترم خخخخ
قطره
19 مرداد 92 21:20
اصلن بچه های حالا همه عاشق باربین...
من که نفهمیدم چ جذابیتی داره


واقعا منم موندم چه جذابیتی داره ولی فکر میکنم چون شبیه ادم بزرگهاست دوسش دارن...
مامان ملینا
20 مرداد 92 9:00
سلام عزیزم ،سانلی گلم چه نقاشی قشنگی کشیدی .
(مخصوصا کاریکاتورمامان)
عزیزم موفق باشی.


سلام خاله مهربون...
بچه نمیدونم چرا منو این شکلی دیده...
ممنون عزیزم
مامان موژان
21 مرداد 92 14:08
الهی خاله قربون این نوشتنات کمک کردنات بازی کردنات
عزیزم خصوصی داری


خدا نکنه عزیز دلم
ممنون از رمز اومدم دیدم کلی کیف کردم...
مامان موژان جون
21 مرداد 92 14:09
عزیزم رمز رو تایید نکن یادم رفت خصوصی بزارم


چشم گلم
خاله مژگان
21 مرداد 92 16:23
اخی عزیزم
اخه سمیه چقد بدی چرا گزاشتی با اون دستای کوچولوش سیب زمینی برات پوست کنه.
سانلی جونم چقد ناز و معصوم خوابیدی معلومه که از دست این مامانت خسته شدیااااااااااااااااااااااااا


بچه ام داره کمک مامانش میکنه جوری نوشتی نگار من خانوم تناردیه ام سانلی هم کزته...خوب حوصله اش سر میره باید یه جوری سرشو گرم کنم...عشق اینکاراس...

بتاز بر من ای مژگان بیرحم....
maman taraneh
21 مرداد 92 18:05
باربی خوشگلم دوست دارم


قربونتون برم ما هم شمارو دوست داریم
فرنوش جون نمیشه برات کامنت بذارم کد تایید نمیده بهم
برای دلسا
23 مرداد 92 1:54
خانوم دلسا
من کامنت شما رو تایید نکردم نه بخاطر اینکه جراتش رو ندارم فقط بخاطر اینکه تو با خودت مشکل داری و ذهنت مسمومه و با اون کامنت قشنگت ذهن بقیه رو هم مسموم میکنی..
اگر من و بقیه دوستهام به قول شما الکی قربون صدقه بچه های هم میریم و هندونه زیر بغل هم میذاریم شرف داریم به شما که تو این دنیای مجازی هم دست از تحقیر بقیه بر نمیدارین...من و دوستهام هرچند به نظر شما الکی ولی داریم خوب بودن رو تمرین میکنیم و این الکی هندونه گذاشتنها کمکون میکنه حداقل مثل تو تلخ نباشیم.
در مورد عکس عروسک هم باید بهت بگم اون پیانو خونه من نیست...اتلیه عکاسی هم نیست...یه پیانو تو لابیه یه هتله و هیچ کس هم پیشنهادش نداده...سعی کن علایق شخصیت رو به کسی تحمیل نکنی من هیچ وقت دوست ندارم و نخواهم داشت بچه ام با قابلمه و میوه و کلاه اشپزی عکس بندازه..به تو هم هیچ ربطی نداره سلیقمه شایدم یه روزی از همچین عکسهایی خوشم بیاد اونموقع هم اصلا ریطی به تو نداره کاملا شخصیه.
در مورد خونه هم نمیدونستن اگر میدونستم ادمهای کوته فکر و مریضی مثل تو اینجا میچرخن حتما موقع عکس گرفتن یه چادر میگرفتم که خونه ام معلوم نباشه...تو مریضی بخاطر همین از دستت ناراحت نمیشم...
در مورد مشاوره ای هم که میخوای بهم بدی...عزیزم من و همسرم هر دو تحصیل کرده ایم..همسرم بالاترین مدرک تحصیلی تو بهترین دانشگاهی رو داره که تو رو برای ابدارچیش هم قبول نمیکنه..
خودم هم روانشناسی خوندم و چند وقت تو مرکز مشاوره کار کردم...ولی اگر تو واقعا روانشناسی خوندی برای خودم متاسفم که با موجودی مثل تو هم رشته ام ولی مطمءنم یا پیام نور خوندی یا مجازی چون اولین چیزی که استادت باید بهت یاد میداد این بود که اول رو خودت کار کن و بعد به بقیه برچسب بزن...همیشه همه رو همونطور که هستن قبول کن هیچ کس قرار نیست اون طوری باشه که تو دلت میخواد.
برو جلد 1 و 2 کاپلان رو بخون شاید بیماریتو پیدا کردی..
به قول خودت اگر انتقاد پذیر بودی من در خدمتم برای درمانت.



الهام مامان پرهام
27 مرداد 92 16:58
خیلی زیاد دوست داشتم این پست رو
عاطفه مامان الای
29 مرداد 92 13:37
سلام دوست گلم ممنون از مهربونیات گلمون هم که بزرگ شده... آخه سانلی فارسی رو یادنگرفته انگلیسی رو چطور یاد گرفته ... فارسی هم بلده بنویسه یا نه؟ آخه میگن بچه زیاد بهش فشار میاد اگه فارسی رو یاد نگرفته انگلیسی یاد بگیره من با الی با اینکه با هوشه ...حروف یاد میدم دو تا مینویسه میگه خیلی سخته میزاره میره من وباباش هم والا تحصیل کرده هستیم میدونم خوب درس میخونه اگه بره مدرسه ولی یکم نگرانم فکرش بیشتر حول وهوش رقاصی و خواننده گی میگرده احتمالش زیاده بعدها یا رقاص بشه یا خواننده میبوسمتون هر دو تو نرو مادر ودختر من تبریزم ولی احتمال زیاد از یک سال دیگه برم تهران زندگی کنم چون همسرم اهل اونجاست وخانواده اش هم فامیلاش اونجا هستن شاید یه روز همدیگه رو دیدیم...
maman taraneh
29 مرداد 92 18:16
واقعا عروسکه سانلی عاشق عکس خوابیدنشم
قطره
10 شهریور 92 12:03
عههههههههههههه این کامنت رو کی واسه دلسانوشتی...... کاش تایید میکردی کامنتشو که ما هم بتونیم بش جواب بدیم..... عزیزم خودتو ناراحت نکن اینطور که من از جواب کامنتت به دلسا فهمیدم نباید ادم متعادلی باشه....
عاطفه مامان الای
24 شهریور 92 11:38
اون کدوم عقده ای هست که به همه چیز وبلاگت گیر داده ؟ میدونی گلم یه عده دستشون به هیچی نمیرسه نمیتونن رفاه زندگی تو رو ببینن قضاوت تنها کار خداست من نمیدونم چقدر آدم عوضی زیاده تو هر وبلاگی میرم میبینم چند نفر اذیتشون کرده شاید هم چند نفرن که همه رو اذیت میکنن همه چی عالیه هم خود دخملیت هم وبلاگش هم عکساش میبوسمتون