سانلیسانلی، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

عروسکم سانلی

امروز واقعا ترسیدم

1392/2/25 19:03
نویسنده : مامانی
1,690 بازدید
اشتراک گذاری

وای به حال منه مادر که بچه ام رو چجوری میخوام تو همچین جامعه ای بزرگ کنم:

امروز از مهد اومدی خونه.بعد از بغل و بوس و جبران یه عالمه دلتنگیه 3-4 ساعت نبودنت...و بعد از چک کردن کیفت و وارسیه دفترت برای اگاه شدن از مقدار تکالیفت و گاهن پیغامی از جانب تیچر ...

به من میگی :

مامی....جونه مامی

امروز دوینا( دنیا) به ما گفت بچه ها بیاید کیف مامانامونو برداریم...ماشین بگیریم...با هم بریم پارک پلیس

 

ناراحتنگرانکلافهوقت تماممنتظرآختعجباوهمتفکرهیپنوتیزم

یعنی منو میگی..قشنگ مردم....همه این شکلها باهم نمیتونن بگن چقدر شوک شدم...تمام بدنم یه لحظه یخ کرد...هیچ عکس العملی نمیتونستم نشون برم

داشتم فکر میکردم یه بچه ای که زیر سن مدرسه اس چرا باید همچین حرفی بزنه...هرچند از روی بچگی و نادانی...ولی اخه بخدا ما تو این سن بودیم اصلا جرات فکر کردن به این چیزهارو هم نمیکردیم چه برسه  که بخوایم به زبون بیاریم...

اخه من با چه جراتی بچه ام رو بفرستم تو همچین جامعه ای

الان که زیر 7 سالن میخوان برن پارک اونم یواشکی با کیف ماماناشون بشن 16- 17 ساله میخوان چیکار کنن.؟

گفتم مامی تو چی بهش گفتی

گفتم : دوینا حواست به دزدهای توی پارک نیستا..................

گفتم اره مامان جون دنیا نمیدونه کار بدیه تو به تیچرت میگفتی( گفتم شاید اون بدونه بیشتر حواسش به بچه ها باشه)

شب به بابایی میگم بجای اینکه بترسه کلی کیف کرده میگه بچم عاقله ...شعورش به همه چی میرسه..اوردتت نشونده کنارش میگه برای بابایی تعریف کن.تو هم با صدای بچگونه در حالیکه به دنیا میگفتی دوینا براش تعریف میکردیو بابایی هم مرده بود از خنده و کیف میکرد.بوسه بارونت کرد.

اخه یه ادم اینقدر ریلکس.

من واقعا از اونموقع از ذهنم بیرون نیومده.با تمام وجودم ترسیدم. یکی نیست بگه اخه دنیا کوچولو چرا

یواشکی؟اخه چرا اصلا تنهایی مگه مامانت با تو چیکار داره؟ اصلا اینقدر عقلش رسیده که میخواسته

کیف پول مامانشو برداره که بتونه تاکسی بگیره....وای خدا...پس عقلش به خیلی کارهای دیگه هم میرسه.

خدا جونم خودت مواظب عروسک من باش.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (40)

مامان آوينا
25 اردیبهشت 92 19:40
عزيزم حس ترس شما كاملا قابل لمسه وقتي من با هزارتا سفارش واسه 1ساعت دخترمو به مامانم ميسپارمش چطور ميتونم در آينده تنها توي جامعه رهاش كنم واقعا اميدوارم خدا جون مواظبشون باشه
دختر عاقل و زيبامونو ببوسيد


حق با شماست ..منم امیدوارم...دختر گلتون در پناه خدا ان شاا...
ممنون خاله جون
الهام مامان پرهام
25 اردیبهشت 92 22:25
عزیزم زیاد فکرشو نکن ولی زیاد مواظب فرشته کوچولوت باش

خدا پشت و پناه همشون ...


ممنون دوست گلم..چشم
قالب و تقویم اختصاصی کودکانه
26 اردیبهشت 92 9:52
طراحی اختصاصی تقویم با ارزان ترین قیمت و زیباترین طراحی نسبت یه باقی طراحان قالب وبلاگ های زیر از نمونه کار های ما می باشند http://vaniarashidi.niniweblog.com http://mounes_vahid.niniweblog.com با سفارش از اشانتیون بهره مند شوید
الی مامی آراد
26 اردیبهشت 92 10:07
واای راست میگی واقعا آفرین به سانلی جونم که این قدر عاقله


ممنون خاله جون مهربونم
مارال فرفری
27 اردیبهشت 92 0:03
سلام عزیزم .راست میگی به خدا .اینقدر جامعه بدی شده .ادم نمیدونه باید چی کار کنه..خدا خودش کمک کنه


واقعا خدا خودش به بچه هامون رحم کنه
عمه و اریسا کوشمولو
27 اردیبهشت 92 11:38
اخی چه بامزه عزیزدلم
اونقدرام ترسناک نبودا بخدا ...بچه ها یه وقتهایی حرفایی میزنن که بزرگ تر از دهنشونه ...شما سخت نگیر عزیزم


شایدم حق باشماست زیادی حساسم ولی بذار بچه دار بشی عمه جون ..خیلی سخته...ادم مدام دلشوره داره
آتنا مامان روشا یدونه
27 اردیبهشت 92 14:13
ای وای . منم خیلی میترسم تا 6 سالگی باز خیلی قابل کنترل هستن ولی بعد از اون تو مدرسه و مهد و کلاس چیا یاد بگرین و چه کاریهایی که بکنن خدا عالمه . خدا همشون رو حفظ کنه


واقعا ترسناکه..
آمین
مامان موژان جون
27 اردیبهشت 92 15:46



شما هم که شکل من شدین ...هه هه هه
پریای پاریس
28 اردیبهشت 92 2:25
سلام مامانی
من اومدم یه چیزی بگم :|
من یه بار اتفاقی اومدم تو وبلاگ شما عکس دخترتون و دیدم بعد که کارم تموم شد صفحه رو بستم.
روز بعدش داشتم تو لب تاپم گشت و گذار می کردم یهو دیدم ای وااای چقدر عکس بچه تو فولدر کانتنت درایو سی هست :| حالا منم هی فکر فکر که این دختره کیه :| بعد یادم افتاد اومدم تو وبلاگ شما نمی دونم چی شده بود عکسا همه سیو شده بود :| خواستم بگم ببخشیدا من همه رو پاک کردم.خدایی نکرده اون دنیا شرمنده نشم.منم که حساس :|


سلام خانومی
شزمنده چرا عزیزم
دخترم کلی معروف شده تو کامپیوتر شما پس
منم اتفاقا مثل شما حسسسساس ولی اشکالی نداره گلم
آوا مامان رادین
28 اردیبهشت 92 11:17
مامانی جان کاملا میفهمم چی میگی و چه حسی داشتی. چون منم گاهی از همسن و سالهای رادین چیزهایی شنیدم که همین حس برام پیش اومده و موندم که چرا اصلا تو این سن باید بتونن همچین چیزی رو شنیده باشن یا فهمیده باشن که به زبون بیارن و واقعا هم از این بابت نگرانم. رادین من فقط یکسال رفت مهد ولی تو این مدت از این شوکها برام پیش اومد. ولی به هر حال که باید بره بیرون از خونه و این چیزارو بشنوه و یاد بگیره ولی باید چی کار کرد. نمی دونم؟ فقط این که مدام به طور غیر مستقیم توضیح بدیم و خطرات رو براشون گوشزد کنیم.


اره عزیزم ادم واقعا نمیدونه باید چیکار کنه...
قدرت گروه همسالان همیشه بیشتر از خانواده اس...ما کاری از دستمون بر نمیاد معلمها در نبود ما باید حواسشون باشه.
عاطفه مامان الای
28 اردیبهشت 92 18:13
چه دختر زیبا وبا وقاری دارین مامان سانلی ...خوشحال میشم به خونه مجازی من هم سربزنین وما رو هم بین دوستای سانلی جا کنین ...صورت دختر گلومن رو میبوسم من شما رو لینکیدم


ممنون از تعریفتون عزیزم
چشم با کمال میل
مامان ملینا
28 اردیبهشت 92 18:34
منم که دارم این رو می خونم شوکه شدم .باید خیلی مواظب بچه هامون باشیم.خدا هم کمکمون می کنه.


ان شاا...
ღ منا مامان امیرسام ღ
29 اردیبهشت 92 2:26

واقعااا.بچه به این کوچیکی.از حالا چه فکرهایی تو سرش میپرورونه.شاید یه خواهر یا برادر بزرگتر تو خونه داره و اونا جلوش از این حرفها زدن و اونم یاد گرفته
خداروشکر که سانلی میاد و این حرفها رو برای شما هم تعریف میکنه.
خدا خودش همه بچه ها رو حفظ کنه


وای ازین پدر و مادر های بیفکر...
سانلی منع شد از صحبت کردن با اون دوستش...اگر پدر و مادری بودن که اهمیت میدادن الان بچشون بجای این فکرها داشت فقط بچگیشو میکرد..

آمین
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
29 اردیبهشت 92 23:44
سلام سمیه جون.خوبید؟
راست میگی منم تا پستو خوندم یه جوری شدم.ولی بچه ان دیگه.به نظرم با تیچرش در میون بذار.


سلام گلم..ممنون عزیزم
اره حتما باید بهشون بگم
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
29 اردیبهشت 92 23:44
خصوصی گلم


ممنون عزیزم
الهام مامان پرهام
30 اردیبهشت 92 23:32



بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
مرجان مامان آران
31 اردیبهشت 92 0:56
اخييييييييي عزيز دلم دويناااااااااااا
حالا انقدر خودتو ناراحت نكن شما عزيزمممممممممممممممممم
راستي پارك پليس تهرانپارسو ميگين كدوم سمتين شما؟
اگه اره پس نزديكيما


اره خیلی بامزه میگه..منم همش ازش میپرسم مامانو چند تا دوست داری میگه یه دوینا........
بله عزیزم همونجا
یه بوس برای همسایه مون
نرگسی
31 اردیبهشت 92 1:27

وای خداااااااااااااا از دست بچه های این دوره زمونه که چه حرفایی که نمیزنن ..



واقعااااااااااااا
مرجان مامان آران
31 اردیبهشت 92 18:44
دوباره سلام عزيزاي دلللللل
چه خوب پس نزديكيممممممم ما 186 بين دوم و سوم


واییییییی چه جالب..
پریای پاریس
31 اردیبهشت 92 18:49
وای یعنی از دستم ناراحت نشدین؟!
خیلی مرسی


خیلی خواهش میکنم عزیزم
زهرا(✿◠‿◠)
31 اردیبهشت 92 19:24

از دست این مامان و باباها و اطرفیان بچه ها.....
خیلی باید توو حرف زدن مراعات کنیم...
بچه ها همه چی و می فهمن!!!




اره واقعا زهرا جان...بچه ها خیلی سخت شدن
زهرا(✿◠‿◠)
31 اردیبهشت 92 19:26
عزیزممممم...
درکت کردم!منم همین طورم! مثل تو حساسم!!!
اتفاقا مردا هم انگار مثل همن !!!!
ببوس عروسکمو
دوستون دارم یه دوینااااااااااااااا


اقایون کلا راحتن هه هه
ما هم یه دوینا شمارو دست داریم
بهاره مامان ونداد
1 خرداد 92 1:35
جانم با اون دوینا گفتنت میشه تصور کرد چقدر بامزه میشی
مامانی حالا این قدر ناراحت نشو بچه یه چیزی گفته چرا افسردگی میگیری ماشا.. سانلی این قدر باهوش بوده که این جواب رو داده
راستی ما هم رمززززززززززز


ممنون دوست نازنینم..
چشم همین الان میام پیشتون
تازه وارد
1 خرداد 92 9:22
حدود چند سال پیش داداش کوچیکه ما ک دبستانی هم بود... رفته بود تو کوچه ک با دوستاش بازی کنه... بعد ک اومد خونه ی حرفایی میزد.... اسم ی مواد مخدرایی رو می آورد ک ما نشنیده بودیم.......
از اون روز ب بعد دیگه نزاشتیم بره تو کوچه...اگر هم میرفت فقط اجازه داشت با اونایی ک تعیین کردیم بازی کنه....
فکر کن


واقعا
فکر کن.........
هی وای من
تازه وارد
1 خرداد 92 9:24
آخه بد بختی اینجاست ک بچه های این دور و زمونه ماشالا زرنگ همه تشریف دارن.... اگه مثل بچه های قدیم هیچی بارشون نبود خوب بود....
والا ... خود من تا دانشگاه نرفتم هیچی از بعضی مسائل حالیم نبود ولی بچه های حالا گوگل سر خودن.... همه چی رو اتومات سرچ میکنن


اره همونجوری بهتر بود لااقل بچگی میکردن...
ای به فدای خود شما که اینقدر پاستوریزه بودی...
قطره ی دوست داشتنی مامان مهنا
1 خرداد 92 9:25
[h



ما بیشتر
مامان سونیا
1 خرداد 92 10:22
عجب دوروه زمونه ای شده واقعا وقتی خوندمش مو به تنم سیخ شد واقعا باید مراقب بچه ها باشیم تا خدایی نکرده اتفاقی براشون نیفته خدایا همه بچه هامون رو به دستان مهربان خودت میسپارم عزیزم خیلی مراقب عروسک ملوست باش تا ایمن بمونه


ممنون دوست نازنینم...شما هم مواظب سونیای عزیزم باشین
مامان موژان جون
1 خرداد 92 11:12
سلام عزیزم به این وبم بیا اونو می خوام ببندم
http://mozhanjooni.niniweblog.com/


چشمممممممممممم
مامان مهرناز
2 خرداد 92 1:24
خداییش از دست بچه های این دوره زمونه باید ترسید
ولی شما نترسین ماشالله سانلی جون خیلی عاقله


ممنون خاله جون مهربون
مامان آندیا
3 خرداد 92 2:07
روز بابا جونت مبارک گلم ایشالاسایش سالها بالای سرتون باشه عزیزمممممممممم


ممنون دوست عزیزم
آتنا مامان روشا یدونه
3 خرداد 92 12:35
ولادت امام علی و روز پدربر همه بابای مهربون مبارک باشه


ممنون عزیزم..برای همسر عزیز شما هم مبارک باشه
ღ منا مامان امیرسام ღ
3 خرداد 92 13:38

___@@@@@@___________@@@@@
_______@@@________@@_____@@_______@
________@@___________@@__@@_______@@
________@@____________@@@__________@@
__________@@________________________@@
____@@@@@@___________________@@@@@@@
__@@@@@@@@@_________________@@@@@@@
__@@______________________________________@@
_@@_________________@@@@@________________@@
_@@________________@@@@@@_______________@@
_@@@______________@@@@@@______________@@@
__@@@@_____________@@@@____________@@@@
____@@@@@@______________________@@@@@@
_________@@_________________________@@
________@@___________@@_____________@@
________@@@________@@@____________@@
________@@@______@@@__@__________@@
_________@@@_____@@@___@@@@@@@
__________@@@@@@@
___________________@
____________________@
_____________________@
______________________@
______________________@
______________________@____@@@
____________@@@@___@@__@__@
_____________@____@@_@__@__@
______________@@@____@_@@@
_______________________@
عیدتون مبارک.



ممنون عزیزم
مامان موژان جون
4 خرداد 92 20:14
قربونت برم دخملی


خدا نکنه خاله جونم
مرجان مامان آران
4 خرداد 92 21:32
روز پدر مبارك عزيزممممممممممممممممم


ممنون گلم
مامان محمدرهام جون
4 خرداد 92 22:05
وووووووووووووووووووووووی ی ی ی خدا رحم کنه،منم بیشتر از قبل برای بچه داریم ترسان ونگران شدم

خصوصی دوستم


همشون در پناه خدا..
ممنون دوست گلم بابت خصوصیت
راحله مامان احسان
5 خرداد 92 13:04
بچه هاى اين نسل خيلى با ما بچه گيهاى ما فرق دارن


کاملا حق با شماست دوست گلم
مامان موژان جون
5 خرداد 92 14:18
عزیزم میشه بهم بگین چجوری شکلک هاتو کپی میکنی من هرچی کپی میکنم نمیشه باید حتما اپلود کنم


عزیزم من کپی پیس میکنم....
میام پیشت
معصومه
5 خرداد 92 15:51
عزیزم به تربیت دخترت حساس باش ولی به خاطر حرفی که دوستش زده بچت رو توبیخ نکن از مادر بودنت لذت ببر بسپرش به حضرت زهرا هکه چی حله


توبیخ نمیکنم...لذت میبرم ولی فقط خیلی نگرانم
ممنون از نظرت دوست عزیز
مامان یلدا و سروش
6 خرداد 92 13:30
وقتی خدا بهت فرشته پاک میده خیلی خوشحالی و آیندشون پر از شادی و امن میبینی . چون کوچیکن و میدونی حالا حالاها تو جامعه نمیره. ولی وقتی این فرشته ها بزرگتر میشن تازه یه ترس و دلهره مبهم میاد سراغت که گاهی به این نتیجه میرسی اصلا به اینده فکر نکنی.
منم حست رو درک میکنم .. خدا پشت و پناهشون باشه


واقعا حق باشماست.
ممنون دوست عزیز
زهرامامانه ایلیا جون
4 تیر 92 4:00
عزیزم با همه وجود درکت کردم اخه من پسرم و حتی وقتی پیش باباش میزارم دل نگرانم
چه برسه مهد و مدرسه و جامعه
حالا در صورتی که باباش خیلی حواسش جمعه غیر از باباش تا حالا هیچ جا نزاشتمش


واقعا ترسناکه...کاملا حق باشماست...ادم به هیچ کس نمیتونه اعتماد کنه...خدا خودش حواسش به بچه هامون باشه ان شاا..