سانلی ناقلا
سلام به دختر گلم .به عروسک خوشگلم.عاشقتم مامانی خونم.
یه عذر خواهی کوچولو برای این مدتی که نبودم و آپ نکردم و یه تشکر گنده گنده گنده از همه دوستهای گلم بابت همدردیشون و گفتن تسلیت به شکلهای مختلف و خیلی قشنگ و خالصانه. مامان احسان،نرگس جون،مونا جون مامان رهام،مژگان دوست گلم ،مامان طاها،مامان متین،مامان بهی،لاله مامان نریمان،ملینا الینا جونهای خاله وبقیه دوستهام ار همتون ممنونم و همتونو دوست دارم امیدوارم برای هیچ کسی از این اتفاقها پیش نیاد و همه همه پر باشند از سلامتی و خوشی .منم بیام همش پیغام تبریک و شادباش براتون بزارم دوستهای گلم.
حالا برسم به دختر قند عسلم.مامانی فدات بشه این مدت که مامان درگیر مراسم بود و کلی غمگین بجاش شما کلی سرخوش بودی .یه عالمه بچه و فضاهای جدید و یه عالمه چیز برای شیطونی کردن. قربونت برم که تو دنیای کودکیت جایی برای ناراحتی و غم وجود نداره خوش باش مامانی کلی وقت داری برای ماتم و اندوه .امیدوارم همیشه وهمیشه دنیات پر از خوشی و شادی باشه و غمها ازت دور.
دیروز مامان زری و باباجون افتخار دادن و بعد از دو سه ماهی که خونه ما نیومده بودند مهمان خانه ما شدند. وای سانلی تو اسمونا بودی . وقتی از کلاس اومدی دیدی مامان زری خونمونه کلی شارژ شدی. مامان زری یه تخته وایت برد برات خریده بود .گفتی مامانی من برم نقاشی بکشم گفتم نه مامانی زری اینو خریده شما مشقات رو توش تمرین کنی. وای فدات بشم از اتاق اومدم بیرون دیدم تمام حروف رو که تا حالا یادتون داده بودند کامل نوشتی حرف I- E- A -C- S- P- T -N . کلی ذوق کردم چون نوشتن رو زیاد دوست نداری و هر کار میکنم تو زیر بار نوشتن نمیری ولی هر وقت از معلمتون میپرسیدم میگفت سانلی کاملا بلده بنویسه منم فکر میکردم برای کار خودش الکی تعریف میکنه. میگفتم اگر بلده پس چرا تو خونه نمینویسه ولی وقتی ماهرانه همه اش رو نوشتی کلی ذوق کردم گفتم حالا مامانی بیا تکلیفهاتم تو کتابت بنویس اما دریغ از یه دونه نمیدونم چه مشکلی با دفتر داری .ولی اشکالی نداره مامانی جون وقتی کامل بلدی بنویسی دیگه فرقی نمیکنه کجا. مامان زری میگفت بچه رو اذیت نکن زمان خود شما وقتی رفتین کلاس اول تا یکی دو ماه فقط خط خطی میکردین اینکه تازه 3 سالشه از اول داره مینویسه حق با مامان زریه تو فوق العاده ای دختر گلم.
بابایی هم اونروز در نقش پست من برات ماهی و قلاب ماهی گیری خریده بود اخه صبحش کلی گریه کردی که من نمیرم سروش منو اذیت میکنه همه وسایلمو میگیره .بابایی هم به خانومتون گفته بود نذارید عسل مارو اذیت کنند خانومتون هم گفته بود سروش خیلی مظلومه هیچکس رو اذیت نمیکنه . بچه ها کوچیکند ساعت کلاسشون هم صبحه همشون با گریه میان سر کلاس ولی زود اروم میشن و گفته بود این فقط بهانه گیریه همشون همینطوری هستن.خلاصه اونروز کلی خوش بحالت بود هم دلت میخواست با تخته کار کنی هم ماهیگیری کنی قربونت برم مامانی که دارم از دست اسباب بازیهای تو کلافه میشم.
بذار برات بگم چقدر ناقلا شدی.شما عاشق باباجونی .تا میبینیش یاد بازی میوفتی باباجون هم کلی سر به سرت میذاره و حسابی با هم کلنجار میرین. اومدی گفتی مامانی دستم درد میکنه .گفتم چی شده گفتی باباجون زده تو دستم.گفتم خوب مامانی داره باهات بازی میکنه برو بازی کن دیگه گفتی نه بازی نبود گفتم پس چی بود گفتی لقمه رو تو دهنم نگه داشته بودم منو زد بابا هم زد زیر خنده که خوب داشتم باهات شوخی میکردم دیگه.بابایی طفلی من کلی عذاب وجدان گرفته بود بیچاره . هی میگفت من هیچ کاریش نکردم منم گفتم میدونم باباجون سانی همینطوریه من که دیدم شما هیچ کار نکردین. هیچی همین یه بازی و شوخی باباجون بس برای اسیر کردن ما و بدجنس بازی در اوردن شما. یک روز کامل دستت رو تکون نمیدادی .همه میگفتن بابا دستش شکسته ببرینش دکتر منم میگفتم من بچه ام رو میشناسم هیچیش نیست یادش میره هی جلوش میگین اینم فکر میکنه واقعا دستش درد میکنه. مامان زری تا شب که خونه ما بودن منو کشت که پاشو بچه رو ببر دکتر. خلاصه شب خوابیدی و صبحم رفتی کلاس.ظهر به ساعت نگاه کردم یه دفعه دیدم ساعت 1 سانلی نیومده قشنگ تا دم مرگ رفتم و اومدم .زنگ زدم موبایل بابایی جواب نداد .دیگه ببین حال منو. زنگ زدم اموزشگاه گفتن خیلی وقته رفته .بعد مدیرتون گفت مامانی دستش خیلی درد میکرد. تو اموزشگاه اسیب ندیده ها از صبح درد میکرد ببرینش دکتر. خلاصه بعد از کلی دلشوره ،سر و کله تو بابایی پیدا شد.اقای پدر بدون اینکه به من بگن برای جلوگیری از نگران شدن من رفته بود دکتر و بعد هم عکس دست سانلی رو انداخته بودن و معلوم شده بود که هیچی نیست.سانلی هم تا اومد خونه گفت ببین مامانی دستم خوب خوب شد.ای بدجنس فیلمش بود.
بابایی هم گفت به خاطر دخترت امروز هم از کارم افتادم هم دو تا اشعه خوردم .کلی خندیدیم.منم گفتم 50 تومن هزینه کردی و کلی هم از کارت افتادی و الکی به بدن بچه اشعه وارد کردی و .... نتیجه به حرف گوش ندادن یه مادره .اخه من میدونستم دیگه سانلی یه کم به دستش حساسه من یه ذره محکم دستشو بگیرم تا دو روز دستشو تکون نمیده میگه درد گرفت .خلاصه این بود گوشه ای از بلا خانوم ما.الاهی مامانی قربونت بره عزیز دلم.من برای تو میمیرم.