دندانپزشکی 2
و پنجم که قرار بود تو یه پست جدید بنویسمش:
یه پست دندانپزشکی تو ارشیوم هست که مربوط به فروردین ماهه. که توضیح داده بودم که سانلی رو بردم و سه چهار عدد دندان خراب در داخل دهان ایشان توسط جناب اقای دندانپزشک رویت شد. ولی درمان رو ادامه ندادم و تماس گرفتم و وقتش رو کنسل کردم به دو دلیل هم دوری مسیر و پر ترافیک بودنش و هم اینکه فقط صبحها بچه ها رو قبول میکردن وسانلی کلاس داشت .من هم نمیخواستم کلاسهاش از بین برن.
در پی دندان درد شدید و شکایت عروسکم از دندون دردش ،دنبال یه دندونپزشکی گشتم و مامان یکی از همکلاسیها یه دندانپزشکی رو به من معرفی کردن که خودمم خیلی تبلیغاتش رو دیده بودم یه ساختمان هفت طبقه که یک طبقه فقط اختصاص به کودکان داشت و پر از اسباب بازی و مانیتور که حواس بچه رو پرت کنن به کارتون و خلاصه یه عالمه جنگولک بازی که بخوره تو سرشون. و من مامان با این تفکر که اینا متخصص کودکن و میدونن چیکار کنن که بچه اذیت نشه و گریه نکنه و یه عمر از دندانپزشکی متنفر نشه تصمیم گرفتم ببرمش اونجا.
وارد که شدیم با یه خانوم دکتر چرک مواجه شدم که اولش اصلا فکر نمیکردم دکتر باشه منشیهاش بیشتر شبیه دکتر بودن تا خودش. سانلی بدون هیچ حرف و حدیثی وکاملا مطیع و رام رفت و روی صندلی مخصوصش نشست.و کاور رو بهش پوشوندن. منشی صدام زد که خانوم دخترتون دو عدد دندان کنار هم داره که باید درست بشه و هر دندان صد و ده هزار تومن .داشتم ٢٢٠ هزار تومنم رو پرداخت میکردم در واقع میریختم تو سطل اشغال که با یه جیغ وحشتناک سانلی تمام موهای تنم سیخ شد.وای خیلی وحشتناک فریاد کشید .دویدم تو اتاق دیدم تمام دهنش پر از خونه. امپول زده بود. میگم چرا خون اومده میگه امپول زدم. گفتم من اینهمه امپول زدم تا حالا خونریزی نداشته گفت لثه بچه ها خون میاد با بزرگها فرق داره.
امپول زدن همانا و شروع بیقراریهای بیسابقه سانلی همان. فکر نمیکنم تا حالا هیچ بچه ای اینقدر اذیت شده باشه. تمام صورتش تکه تکه قرمز شده بود از شدت فریاد و ترس.هر کاری میکردیم رو صندلی بند نمیشد.منو از اتاق بیرون کردن گفتن شما نباشید اروم میشه. از پشت در اتاق صدای وحشیانه یه دکتر احمق و بیسواد میومد جوری سر عروسک من فریاد میکشید که هیتلر سر ارتشیهاش نکشیده یود. مدام در میزدم بچه رو بردارم فرار کنم از اون وحشی خونه در رو باز نمیکردن. اخر منشیش اومد گفت خانوم دندونش نصفه اس کاریش نمیشه کرد اینجوری نمیشه ببریش. خلاصه با زور خودمو کردم تو اتاق. عروسکم دستمو گرفته بود داد میزد مامان جونم دوست دارم.تمام بدنش میلرزید. نمینشست روی صندلی. منو زدن کنار . دو تا جلاد افتاده بودن رو بچه ام که از جاش بلند نشه اون دکتر........... هم داشت کارشو میکرد. همشم میگفت این فسقلی چه زوری داره دو نفری نمیتونیم نگهش داریم .دیگه ببینید چقدر زور و فشار رو بچه ام بود.
خلاصه تمام که شد. سانلی رو بغل کردم .دندونش رو که نگاه کردم متوجه شدم کوتاه بلنده. میگم این ناجوره . دکتره میگه شما بگو من درست کنم. گفتم شما پزشکی من بگم. گفت من که زیبایی کار نمیکنم که. هیچی نگفتم بهش. درست کرد. اومدم نگاه کنم دیدم لب بچه ام از کجا تا کجا پاره اس .میگم این چیه. میگه نه چیزی نشده. که دیگه مهدی صداش در اومد که خانوم دکتر من دیدم امپول تو دهنش شکست. دکتره هم گفت اخه زد زیر دستم. حسابی قاطی کردم.گفتم من اینجام،پدرش هست،دو تا پرستار داری میگفتی ما حواسشو پرت میکردیم دستشو میگرفتیم بعد تزریق میکردی. دیدم خون اومده . دیدم بچه دیگه حاضر نشد رو صندلی بشینه پس امپول تو دهنش شکسته . لبشم از داخل پاره شده. گفت بچه شما جزو بچه های سخته. گفتم بچه من اگر جزو بچه های سخت بود خودش نمی یومد بشینه رو صندلی براش کاور ببندن معاینه اش کنن.شما امپولو تو دهنش شکوندی. در ضمن من دارم هزینه بیشتر میدم که اگر بچه ام گریه کرد باهاش جوری رفتار کنن که اذیت نشه .زده نشه. تخصصی کودکه مثلا .باید بدونین چجوری با بچه ها رفتار کنین .نه اینکه فریاد بکشین سرش. من تا حالا اینجوری که شما سرش فریاد کشیدین سر بچه ام داد نزدم. میتونستم ببرمش پیش دکتر خودم با پنجاه تومن دندونشو درست کنم. نه بیارم پیش شما که برای یه دندون شیری که دو سال دیگه میوفته اینهمه پول از من بگیرین بعد داد و هوارو اخرشم امپولو تو دهنش بشکنین.همه اینارو با گریه بهش میگفتم. داشتم میمردم.بدترین حالی که میشه برای یکی تصور کرد.
گفتم دندونشم که کج و کوله درست کردین.اونم دندونای جلوووو. کاملا معلومه. میگه ٩ سال سابقه دارم. اناتومی دندون رو که بلدم. گفتم اگر بلد بودئی امپولو تو دندون بچه ام نمیشکستی.
اخرشم با گریه بهش گفتم شما با اینکارت باعث شدی تا اخر عمر بچه من از دندون پزشکی متنفر بشه. میگه دیگه احتیاچ نداره. دیگه فقط نگاهش کردم. تو دلم گفتم شعورت در همین حده دیگه .الان احتیاج نداره دو سال دیگه چی؟ احتمال میدم دچار فوبی دندانپزشکی بشه سانلی.
خلاصه بساطی داشتیم اونروز.یکی از بدترین روزا تو تقویم عمرم. وقتی عروسکمو بغل گرفتم از حال رفت تو بغلم.اومدم خونه اول یه دل سیر گریه کردم بعدشم از سر درد تا اخر شب ناله.
الانم بعد از یه هفته دندونه، رنگش زرد شده، چراش رو نمیدونم .مهدی میگه ببریم پیشش. گفتم زرد که هیچی ،سیاه هم بشه دیگه پیش اون جلاد نمیبرمش. یه ذره بگذره میبرمش جای دیگه.
دیروز سرش داد زدم میگه مامان مگه تو خانوم دکتری داد میزنی. الاهی بمیرم برای بچه ام. دیشبم موقع مسواک زدن گفت این دندونمو مسواک نزن .درد میکنه.میگم هنوز ؟ میگه اره. دکتره اصلا خوب نبود. بد درست کرده میخوام بکنم بندازم دور از بس بد برام انجام داده. حالا دیگه نمیدونم واقعا درد میکنه یا نه.
مامانم میگه برو از دستش شکایت کن. گفتم این مملکت ما داریم ؟بریم شکایت کنیم یه چیزی هم بدهکار میشیم. از اونروز فقط دعام اینه که ای خدا جون مهربون هیچ بچه ای مریض نشه که گیر یه مش دکتر بیسواد سهمیه ای بیوفته حتی در حد یه دندون درد.آمین.
اینم عکس سانلی قبل از جراحت مثل فرشته ها اروم و بیصدا نشسته رو صندلی.نمیدونه چی در انتضارشه: