یه مسافرت نوروزی کوتاه
عزیز دل مامانی سال ٩٠ هم با همه خوبیها و بدی هاش تموم شد .البته خوب شد که تموم شد سال زیاد خوبی نبود ولی فکر کنم ٩١ خیلی خوب باشه اینو حسم میگه این حس خوب هم بخاطرشروع خوبه شه.امیدوارم هم برای ما وهم برای همه سال پر از خوشی و سلامتی باشه.
حالا چرا خوب چون تعطیلات خوبی داشتیم که با عرض شرمندگی مامانی نتونست بیاد و برات بنویسه.چرا؟چون هم سرم شلوغ بود و هم اینکه بابا مهدی زیاد دوست نداره مامانو پشت نت ببینه میگه با ما باش نت برای اوقات فراغته چیکار کنیم عشقه دیگه منم که پایبند به اصول خانواده،برای استحکام خانواده و کوشش در جهت بالا بردن سطح کیفی وظایف، تحت اوامر ایشان نیومدم که برای شما بنویسم ولی قول میدم با تاخیر ولی با ذکر تاریخ و نوبتی برات بنویسم.
مثل سالهای قبل همونطور که تو پست قبلی برات گفتم اخرهای تعطیلات حوصله مان سر رفت و با اولین پیشنهاد از جانب مامان زری تصمیم به یه مسافرت خیلی کوتاه مدت گرفتیم.و چه بسیار کار خوبی کردیم چون خیلی خوش گذشت و به جرات میتونم بگم یکی از بهترین مسافرتهامون بود. صح روز ١١ فروردین به همراه مامان زری و باباجون و دایی مصطفی به سمت قم و کاشان حرکت کردیم و بعد از نوش جان کردن یه کله پاچه جانانه که با استقبال شما مواجه شد و یه ظرف پر ازش خوردی و مامانتو شاد کردی حدودهای ساعت ١١ رسیدیم کاشان.از اونجایی که حمام فین رو قبلا دیده بودیم مزاحم جناب امیر کبیر نشدیم و بقیه جاهای دیدنی کاشان رو ترجیح دادیم مثل خانه بروجردی ها،مشهد اردهال،ابشار نیاسر،تپه های سیلک و...
مامانی جونم برو به ادامه مطلب روی عکس برات توضیح بدم:
اینجا تپه های سیلک بود یه سری خونه های قدیمی که از زیر خاک کشیده بودن بیرون با یه موزه که بقایای خمره های اذوقه و خورده های کوزه های سفالی رو توش به نمایش گذاشته بودند.این چوب فرشها هم برای این بود که بازدید کننده ها روی اثار باستانی با قدمت چند هزار سال رژه نروند
اینجا هم سانلی و حافظ بابا مهدی رو وادار کرده بودند همون وسط باهاشون آایسا بازی کنه اینجا هم اون قسمت هی آلیساست که باید همه بشینند
اینجا هم سانلی اینقدر از ما دور شده بود که اندازه یه نقطه شده بود اینجا با زوم دوربین اینقدریه از بس این بچه نترس و کله شقه منم هیچی بهش نگفتم ببینم تا کجا پیش میره اونم کوتاهی نکرد و به راهش ادامه داد فکر کنم یه ربع تو راه برگشت بود
بعدش رفتیم خانه بروجردی ها.کاشان یه سری خونه قدیمی یه بزرگ داره که برای ادمهای پولدار اون زمان بوده .این خانه بروجردی ها یکی از اونهاست که چون صاحب خانه تاجر بوده و از بروجرد جنس می اورده به ایران به بروجردی معروف شده.از کجا معلوم شاید هزار سال دیگه خونه ما رو از زیر خاک در بیارن بگن این برای یه اقایی بوده که از چین جنس وارد میکرده اسمشم بذارن خانه چینی ها البته فکر نکنم ها چون خونه ما خیلی کوچیکتر از این حرفهاست .
عزیز دلم رو شونه های گرم و مردونه باباییش خوابش برده
بیدار شدی مامان جون ؟ساعت خواب گلم
و بعد رفتیم ییلاق سهراب سپهری همون جایی که شعرهاشو میگفته.و این بهترین قسمت سفرمون بود.یه تکه از بهشت.وای بقدری زیبا بود و هوا عالی که هممون مست شده بودیم .همه جا بوی گل میومد.
زمین از شکوفه ها سفید شده بود.باد میزد به درختها ومثل برف شادی به همون پری و زیادی شکوفه ها رو میریخت رو سرمون انگار که داره برف می یاد.یه بهشت واقعی
سانلی بالای درخت
دایی مصطفی و حافظ وسانلی به این اقاهه اجیل و یه عالمه خوردنی دادن و ازش خواهش کردن یه دور با موتورش بزنن.
میگن این جوی ابی بوده که سهراب سپهری کنارش مینشسته و شعر میگفته
یکی از زمین دارها دعوتمون کرد برای چای سماور ذغالی که طعم متفاوتی داشت و خیلی خوشمزه بود
مامانی خیلی طولانی شو ببخشید . خوب سفر کوتاه ولی پر باری بود دلم نیومد همش رو نذارم.
قربونت برم با شما هر جا باشم بهم خوش میگذره