اومدیم.بردیم. خوشحالیم. ماه رمضونه. و....
سلام سلام سلام
سلام به دختر قند عسلم .سلام به همه دوستهای گل و نازنینم. امیدوارم خوب باشین و سلامت .اوایل که شروع کردم به وب نویسی سانلی رو مخاطب نوشته هام قرار میدادم چون در واقع برای اون مینوشتم ولی حالا با عشق مینویسم ،الان برای دوستهای گلم و برای بعده های عروسکم. همتون خیلی ماهین ازتون ممنونم وقتی نیستم شما اینجا هستین........
وای خیلی وقته نبودم یه عالمه اتفاقهای ننوشته دارم که نمیدونم از کجا شروع کنم:
اول اینکه برای بار دوم هورا هورا شدیم. تو مسابقه نی نی وبلاگ ومثل دفعه قبل برنده ویترین . از اونجایی که نبودم نمیدونم عکس سانلی رو گذاشتن یا هنوز نوبتمون نشده اخه هر کس سریعتر عکس رو ارسال میکرد زودتر میرفت تو ویترین. این باب اسفنجی هم دفعه قبلی که بردم اینجوری خوشحال شد دوباره گذاشتمش. اگر بازم ببرم بازم میاد همینجوری خوشحالی میکنه.یادگاری برنده شدنمونه.
برنده شدیم هوراا
دوم علت غیبتهای بلند مدتم.قطعی نت که بار اول به دلیل اتمام شارژ بود. که اصراری برای خریدش نداشتم چون یه مسافرت در پیش بود و سرم حسابی گرم بود. در نبود ما اقای شوهر از شدت بیکاری و غم فراق و اینکه نبود ما کمتر ازارش بده(این یه تیکه صرفا جهت دلخوشیه خودم بود) اینترنت رو وصل کرده بود و من زنگ زدم و خبر برنده شدنمونو تو مسابقه ازش گرفتم. بعد ازبازگشت از مسافرت یک روز اینترنتم وصل بود و فقط کامنتهامو تایید کردم .فرداش که خواستم شرح مسافرتمو بنویسم دیدم باز نت قطعه و اینبار دلیلش قطع کلی خطوط تلفن منطقه بود و این شد که تا بحال از بی نتی بیتاب شدم.هیچ معتادی بی نت نمونه ایشاا....
سوم اینکه یه مسافرت بسیار دلچسب و شیرین داشتیم به کیش.البته این برای یک هفته قبل از ماه رمضان بود. راستی ماه رمضونتون مبارک.طاعاتتون هم قبول ما رو هم دعا کنین لطفا.
بله داشتم میگفتم ٤ روز بابا مهدی نازنین رو تنها رها کردیم و با یه جمع زنانه رفتیم کیش. فوق العاده بود.اصلا هم گرما آزازمون نداد یا شایدم ما چون منتظر یه گرمای وحشتناک بودیم زیاد بهمون نمود نکرد. سانلی تنها بچه ای بود که با ما همراه شده بود و بقیه مامانا برای تسکین اعصاب ،بچه هاشونو تو تهران گذاشته بودنو در رفته بودن و من لقب مادر نمونه رو به خودم اختصاص دادم.قرار بود که سانلی رو نبرم اول بخاطر گرمای هوا و بعد هم بخاطر راحتی مامانی ولی من بدون سانلی هرگز .بابا مهدی پیشنهاد نگه داشتنشو داد ولی من نمیتونم .همه زندگیم تویی عشقم .با تو خوش گذروندم عالی بود. عروسکم اصلا اذیتم نکرد فقط تو غذا خوردن، کل مسافرت روزی یه کاسه سوپ فقط همین .که زیادم تعجب اور نبود برام ،همیشه همینطوره تهران با زور و با یه تایم دو ساعته غذا میخوره تو مسافرت هم که ازین وقت گذاشتنها خبری نیست......زیاد عکس ننداختم یعنی واقعا وقت نشد از بس کار برای انجام دادن داشتیم.تا خالا ٤-٥ بار رفته بودم کیش ولی اینبار از همیشه پر بار تر بود فقط احساس کمبود شوهر داشتم .خدا هیچ زنی رو بی شوهر نکنه بگین امین.من اینقدر با احساس بعد مهدی تا رسیدیم فقط سانلی رو میدید ،فکر کنم اگر جا میموندم از پرواز اصلا متوجه نمیشد.
چهارم اینکه دختر گلم یه هفته ای به علت مسافرت از کلاسهاش عقب افتاد .معلمشون میگفت ما خودمونو میکشیم بعد شما یه هفته بچه ها رو میبرید شمال .گفتم ما شمال نبودیم گفت جوجه میگه (معلمشون میگه سانلی جوجه منه یه حرفهایی سر کلاس میزنه که من عاشقش شدم یه روز نمی یاد کلاسم کسل کننده اس) .میگه ما رفتیم شمال رفتیم تو آب اصلا م سرد نبود همه هم لخت بودن. الاهی مامان قربون زبونت بره .فهمیدم از این قسمت مسافرتت خیلی لذت بردی که فقط اونو شرح دادی. واقعا هم زیبا بود .اینقدر رفتم جنوب دریا شو نرفته بودم. اینقدر اب شفاف بود پاهامونو میدیدیم زیر اب ،ماهیها زیر پاهامون شنا میکردن.یه رقص خوشگل دسته جمعی هم به افتخارمون اجرا کردن. به قول یه عزیزی من برم جزایر قناری چقدر تعریف میکنم..
داشتم از کلاس میگفتم خلاصه عروسکم یه هفته عقب بود از درسهاش. کلا دودلم بزارم ادامه بده یا نه؟ اخه حس میکنم سنگینه براش. تا حالا اسون بود .خوب بود کلا. ولی این ترم فاجعه اس .خیلی سنگینه اخه بچه سه ساله چه میدونه that چیه the چیه؟ حالا باز این . درس جدیدشون که هیچی دیگه..... ...
دارن یادشون میدن که she -he با has میاد و i با have
i have a bag
she has a bag
he has bag . زوده هنوز براش ،بچم میخواد بگه نوشتم میگه نویسیدم. میخواد بگه عقب میگه عبق بعد دیگه چه توقعی میشه از یه بچه سه ساله داشت. به معلمشون هم میگم سنگینه میگه سانلی ابر رایانه اس از پشت بهش فشار وارد کنی بقیه اش رو خودش تند تند میره. ولی اخه فشار هم یه جاهایی جواب عکس میده .یهو کلا از زبان زده میشه. اونها هم البته تقصیری ندارن سیستمشون اینه دیگه بچه من کوچیکه ربطی به اونا نداره. خلاصه که موندم سر دوراهی از یه طرف نگرانم زده نشه از هر چی درس و کتابه. از طرف دیگه کیف میکنم وقتی میخواد چراغ رو روشن کنه میگه on و خاموش میگه off . یا وقتی داشت کارتون میدید گفت مامان dog can dig که منظورش رو نفهمیدم تا مهدی گفت dig یعنی کندن. یا کیف کردم تو هواپیما وقتی خلبان صحبت کرد چند دقیقه بعدش بهم گفت مامانی اقاهه گفت good by پس چرا پیاده نمیشیم.وقتی حروف انگلیسی رو هر جا میبینه شروع میکنه به خوندن لذت میبرم .وقتی ازم میپرسه ؟whats your favorit food.. و خودشم تمام فیوریتهاشو از غذا و میوه و رنگ و ...دونه دونه برام میشمره میخوام براش بمیرم my favorit color is pink الاهی مامانت فدات بشه .ولییییییییییییی خیلی خیلی میترسم. هر وقت هم میگم دیگه نمیخواد بری کلاس جیغش در میاد که میخوام برم song جدید یاد بگیرم.خلاصه مطلب ،داریم تصمیم میگیریم به ادامه یا خاتمه . خیلی هم عصبی شده و غرغرو و کم خواب . مخالفان ادامه همگی میگن بخاطر کلاساشه نذار ی بره خوب میشه و موافقهای ادامه میگن بخاطر سنشه درست میشه حیفه بذار بره.و ما اینجوری
پنجم هم داشت ولی بسه دیگه خستتون کردم با حرفهایی که برای خودم و بعد ها برای سانلی جالبه و شاید برای شما هیچ جذابیتی نداشته باشه. پنجمیه که خیلی هم غمناکه رو تو یه پست جداگانه مینویسم ممنون که منو خوندین دوستهای عزیزم.فعلا بای بای.
چند تا عکس کلا که زیاد هم کیفیت نداره میذارم فقط برای یادگاری:
سانلی تو هواپیما.اون پازلی هم که دسشه تو هواپیما دادن البته به زور گرفت از بس گفت من هر وقت سوار میشم بهم میدن پس چرا الان ندادن تا بالاخره گرفت زیاد هم خوشحال نشد میگفت من ازینا نمیخوام هواپیما کوچولو میخوام.....
اینجا تو کشتیه. زیاد بهش خوش نگذشت نصف بیشترشم خواب بود.تو اون سر و صدا نمیدونم چجوری خوابید.......
سانلی پیانیست میشود.......یه عکس سیاه و سفیده کارت پستالی هم، یه عکاس فوق العاده ازش همینجا انداخته قراره بره رو دیوار پذیرایی .بسیار زیبا و حرفه ای شده همه فکر میکنن تابلوهههههههههه اخه خسته شدم از بس عکس انداختیم همشم تکراری یه عکسی شده که تو تهران اصلا نمیتونستم همچین عکسی داشته باشم.....