سانلیسانلی، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

عروسکم سانلی

تفریحات نوروزی

1392/1/27 15:32
نویسنده : مامانی
2,177 بازدید
اشتراک گذاری

عروسک خوشگلم..........

 ظهره وشما از کلاس اومدی و خوابیدی البته بعد از یه کلنجار 2 ساعته...اخه غذا رو توی دهنت نگه میداری بخاطر همین پروسه غذا دادن به شما کمه کم یه دو ساعتی وقت منو میگیره تازه اگر بخت باهام یار باشه اگر نباشه که میره رو سه چهار ساعت...قشنگ شدم یه مامان روانی...اصلا دوست ندارم موقع ناهار وشام بشه...سخت ترین کار دنیا....اینقدر میگم سانی قورت بده دهن و فکم قفل میشه...خلاصه که سر غذا خوردن شما من پیر شدم...

برنامه روزانه ات همینه..صبح ساعت هشت و نیم-نه  با بابا مهدی میری کلاس ....ساعت 12 مهدی جون برت میگردونه...قبل از اینکه برسی ناهارتو اماده میکنم...تا میرسی نخوای با چیز دیگه خودتو سیر کنی...تا ساعت دو ناهار میخوری بعد میخوابی تا 4 ...بیدار میشی میوه و شیر بهت میدم نمیخوری .....بعد باهمدیگه تکالیفت رو انجام میدیم که معمولا یه دو ساعتی طول میکشه....بعد persiantoon  تا........وقتی من کم بیارم و خواهش کنم بزنیم سریال  ...یعنی واقعا التماس و خواهشها مگر نه راضی نمیشی....دیروز میگم سانی بزن جم میخوام تپراک ببینم میگی خسته نشدی اینقدر این سریالهای مزخرف رو نگاه کردی؟هیپنوتیزم

بابا مهدی هم زورش به شما نمیرسه. تا من میام سریال ببینم میزنه bbc , voa   میگه تکرارش رو نگاه کن...نگران خلاصه که زورت تو خونه ما خیلی زیاده...همه گوش به فرمان اوامر یه عروسک خوشگله دوست داشتنی...الاهی مامان فدات بشه

تو ایام عید خیلی جاها رفتیم ولی یادم میرفت عکس بگیرم..از سیزده بدر هم عکس نداری...اگر مینداختم خیلی جالب میشد.. پر از گل بودی  ..با جافظ ابها رو می ریختین رو خاکها گل درست میکردین...اومدیم خونه تا لابه لای موهات هم پر از گل بود... خیلی بهت خوش گذشت....سیزده بدر امسال ترکمنده بودیم...رفته بودیم زمینی که باباجون تازه خریده ...شیرینیش هم بهمون جوجه داد...خیلی خوش گذشت حیف که عکس ندارم  ازش...

عکسها رو میزارم ادامه مطلب ....

 

اینجا سرزمین عجایبه...با دایی مصطفی قرار گذاشته بودیم شما و حافظ رو ببریم که درنهایت سپهر وثنا رو هم راهی کردیم...تا حالا خیلی برده بودیمت ولی اینبار بخاطر وجود بچه ها خیلی بهت خوش گذشت..

 

ا

 

الاهی مامانی فدات بشه که پات به پدال نمیرسه خیلی هم شاکی شدی

 

اخر سر چراغها رو خاموش کردن از اونجا بیرونمون کردن...واقعا خاموش کردنها با نور موبایل اومدیم بیرون...ساعت 12 رفتیم شام خوردیم که شما فقط نوشابه خوردی بعدشم اومدیم خونه تا 2 بهت پلو مرغ دادم خوردی دیگه ساعت 2 از خستگی فقط گریه میکردی...

 

اینجا هم فشمه با دختر عموی مامانی رفته بودیم و باز هم شما غذا نخوردی.........

 

این اقا کوچولو هم فرحان نام دارند....دقیقا دو ماه از شما بزرگتره..هیچ کس نبود که تو صف وایسه برای تاپ بازی یقدری تاپ بازی کردی که اخر سر گفتی بابایی دیگه بسه دلم درد گرفت...دقیقا از یک تا شش با شکم خالی فقط تاپ بازیمشغول تلفن  هرچقدر هم سعی میکردیم برگردیم خونه شما دوتا نمیذاشتین

 

 

الاهی مامان دو چشمات بگرده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (24)

عمه ی اریسا کوشمولو
27 فروردین 92 18:04
سلام عزیزم

بخدا انقدر دلمون براتووووووون تنگ شده بود

من چند بار کامنت گذاشتم واستون مگه میشه نیاد؟

ماهم خیلی دوستووووون دارییییم میبوسمتون




سلام گلم

ما هم دلتنگتون بودیم

برو که دستم بهت برسه کشتمت...برو دعا کن که نمیرسه..هه هه هه

بوسسسسسسسسسس


محیامامان دینا
27 فروردین 92 18:45
« اومدم به یک بازی وبلاگی دعوتتون کنم: نوشتن آرزوهاتون توی وبلاگتون و دعوت از سه تای دیگه از دوستان وبلاگیتون برای ادامه کار
خوشحال میشم قبول کنی عزیزم »


ممنون محیا جونم از دعوتت و از لطفت..من قبلا دعوت شده بودم ولی بازم ازت ممنونم گلم
مرجان مامان آران
27 فروردین 92 18:59
مثل هميشه عاليييييييييييييييي دخترمون خوشگل ناز عسللللللللللللللللللللل
اينام براي مامان مهربون و دوست داشتنيييييييي ببخشيد دير اومدم نتم قطع بود
گذاشتم خصوصي


ممنون عزیزم
برداشتمش..مرسی
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
27 فروردین 92 23:34
وای خدا جون یعنی در آینده روشا هم اینطوری میشه؟به خدا من سر جیغاش پیر شدم دیگه طاقت ندارم
خاله جون اگه بگی تپراک مزخرفه باهات چپ می افتمنیست خواهر بزرگمه.
به به پس کلی به سانی خانم خوش گذشته سرزمین عجایب و کلی بازییییییییی.
خوش باشید همیشه


نه خاله جون ناراحت نشید..سانی تپراک رو نمیگه که...خسته میشه از بس من سریال میبینم از 8 تا 12...کل سریالهارو میگه...اونم به گفته باباش که میگه اینقدر این سریالهارو نگاه نکن کلاست میاد پایین..هه هه هه
قربونت برم عزیزم ..شما هم خوش باشید

مامان موژان
28 فروردین 92 1:10
سلام دخمل و وب زیبایی دارید لطف مدکنی لینکم کنی


لطف جرا عزیزم..خوشحالم میشم
منا مامان امیرسام
28 فروردین 92 1:51
سلااااااااااام دوست خوبم.سال نو مبارک خوشحالم خوش گذشته بهتون

نور موبایل خیلی بامزه بود.

فقط این خیلی بده که سانلی جون غذا نمیخوره.سمانه جون بهش ویتامین یا شربت اشتها میدید.واقعا اعطاب ادم برای غذا نخوردن بچه ها بهم میریزه






سلام گلم ممنون عزیزم

بله عزیزم ..سان استول میدم ولی هیچ اثری نداره..واقعا عصبی شدم حق با شماست


مامان مهرناز
28 فروردین 92 2:08
سلام سانلی خوشکلم عکسات مثل همیشه خوشکل بودن عزیزم
اره واقعا غذا نخوردن بچه ها یه عذابه
قربونش برم که نمیذاره مامانی سریال ببینه این بحثا تو همه ی خونه ها هست ومثل همیشه مامانا کوتاه میان
بووووووووووووووووووووووووووووووووووووس


مزسی خاله جون
ای کاش همشون به راه راست هدایت بشن هه هه
دقیقا همیشه مامانا طفلکین
بوس برای شما و دختر گلت
مامان عبدالرحمن واویس
29 فروردین 92 11:17
سلام مامانی دخترتون چه نازه اسپند یادت نره
خوشحال میشم به منوپسرام سربزنی
منتظرتونیم عزیزمممممممممم[قل

ممنون ....
چشم میام پیشتون حتما
نرگس
29 فروردین 92 13:44
سلام.

حسابی به این فسقلیه وروجک خوش گذشته
همیشه به شادی و خوشی و سرزمین عجایب




حسابییییییییییییییی
مرسی گل مهربونم
الی مامی آراد
29 فروردین 92 16:47
فدات بشم که اینقدر خوشگلی مشخصه خیلی بهت خوش گذشته الهی همیشه شاد و خوش باشی


خدا نکنه الی جون...
ممنون دوست خوبم
مهسا مامان کیارش
30 فروردین 92 19:08
عزیزدلم بهت خوش بگذره همیشه به تفریح و گردش باشی خوشگلم


ممنون مهسای عزیز
مامانی روژینا
31 فروردین 92 14:46
اخی الهی ماشالا چه ناز شده عزیزم راست میگی مامانی این پروژه غذا دادن عذابیه واسه خودش منم همین مشکلو دارم راستی اون عکس پشت توری خیلی قشنگ افتاده بامزه شده عزیزم


مرسی خاله جون مهربونم
واقعا سخته خدا به مامانا صبر بده
ممنون و بوسسسسسسسسسسسسسسسس
مامان آروین
1 اردیبهشت 92 2:06
سلام دوست عزیز
ماشا.... به این فرشته کوچولوی نازنین

الهی همیشه شاد باشی و خنده از رو لبات کم نشه


ممنون از لطفتون دوست عزیزم
مهتاب
1 اردیبهشت 92 16:48
مامانی غصه نخور من بخور ترین بچه هارو دیدم که وقتی بزرگ میشن خوب میشن ولی خیلی مهربونی عزیزم منم خودمو میگم که اینقدر صبر حوصله نداشتم .
امیدوارم با گذر زمان عروسکت غذا خوردنش بهتر بشه
حتما دکتر تغذیه بردیش چی میگه ؟


غصه که تا دلت بخواد میخورم...
صبر و حوصله هم که دیگه هیچی واقعا دارم کم میارم
با دعای شما دوست گلم ...امیدوارم
بله بردم تاثیری نداشته
مامان آندیا
2 اردیبهشت 92 14:55
فدات بشم که اینقدر خوشگلی معلومه خیلی بهت خوش گذشته الهی همیشه شاد و خوش باشی


خدا نکنه خاله جون
بعله خوش گذشت جای شما خالی
ممنونیمممممممممم
زهرا(✿◠‿◠)
3 اردیبهشت 92 8:42



بوس
بوس
بوس
بوس
بوس
مامان النا
3 اردیبهشت 92 9:09
به به عکسها خیلی قشنگ بود دست مامان گلی درد نکنه بخورم سانلی خوشملمو

عزیزم سانلی کلاس چی میره ؟؟؟






مرسی عزیز دلم..

کلاس زبان میره خاله جونمممممممممم


زهرا(✿◠‿◠)
3 اردیبهشت 92 9:10
عزیزمممممممم...
چقد ناراحت شدم که همه جا نوشته بودی غذا نمی خوره!!!!
می دونم چقد آدم حرص می خوره که بچه ش غذا نمی خوره!!!
محمد صادق یه دوره ای اینجوری بود! پدرم درومد!!!

خیلی هم خوشحال شدم که بهش حسابی خوش گذشته!


اره زهرا جونم خیلی ازار دهنده اس هیچی به این اندازه زجر اور نیست...خیلی اعصاب ادم میریزه بهم
مرسی دوست گلم
بوسسسسسسسسسسسسسسسس
مامان النا
3 اردیبهشت 92 11:01
عزیزم شما اهل کجایین ؟ ساکن کجایین؟

البته اگه فضولی نباشه [hr

اختیار دارین دوستم فضولی چرا..
ما تهرانیم دوستم
محیامامان دینا
4 اردیبهشت 92 14:23
وای امان از غذا نخوردن این بچه ها


واقعاااااااااااااااااا
مامان موژان جون
8 اردیبهشت 92 14:42
وای عزیزم منم همین مشکلو با دخترم دیگه نمی دونم چه کار کنم دارم نمیدونم چه کار کنم بعضی موقع ها گریم میگیره که بهش غذا بدموقتی صبحانه میخوره که بیشتر 2 ساعت طول میده


اره وافعا دوستم خیلی سخته ...منم واقعا موندم باید چیکار کنم
مامان آنیسا
15 اردیبهشت 92 22:18
خیلی ناز و دوست داشتنی هستی سانلی جون ایشالا همیشه به گردش و تفریح


ممنون خاله جون مهربون
مامان محمدرهام جون
22 اردیبهشت 92 15:43
همیشه به شادی و خوشی وتفریح عکسها عالی بود حظ کردم از دیدنشون


ممنونم عزیزم ..لطف شماست
بهاره مامان ونداد
22 اردیبهشت 92 15:50
وای از این غذا نخوردن نگوووووووووووو راستی میدونی روی خیلی تاثیر خوبی توی اشتها داره


واقعا وایییییییییییی
رو سانلی هیچی تاثیر نداره