سانلیسانلی، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

عروسکم سانلی

ماجرای من و دخترم

1390/9/21 14:25
نویسنده : مامانی
2,182 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامانی.میدونی دیروز چیکار کردی؟وای وای وای

دیروز رفتم توی بالکن که لباسهارو که شسته بودم پهن کنم که یه شیطون ناقلا اومد درو از پشت قفل کرد smileys7.gif،وای حالا مامانی تو این سرما چیکار کنهداشتم کم کم یخ میزدم هیچ کاری هم از دستم بر نمیومد ،فکر کردم داد بزنم همسایمونو صدا بزنم

niniweblog.com

شماره مهدی رو بدم یه زنگ بزنه مهدی بیاد درو باز کنه ولی تا اون موقع که بابا برسه من یخ میزدم .صدات زدم گفتم درو باز کن ولی می دونستم بی فایده اس چون زورت نمی رسید،گفتم مامی برو گوشکوب رو از تو کشو اشپزخونه بیار بزن روش Rolling Pin،رفتی بیل پلاستیکی خاک بازیتو اوردی در واقع داشتی بازی می کردی بجای اینکه کمک من بکنی منم از روی درموندگی خنده ام گرفته بود Smileey (13)تو هم می خندیدی می گفتی مامان من نمی تونم فکر می کردی دارم باهات بازی میکنم .خلاصه بعد از کلی کلنجار رفتن و ادرس دادن رفتی چاقو تیز کن رو اوردی بعد از اینکه یه ذره شیشه رو تیز کردی و تجربه جدید کسب کردی اخه تا حالا چاقو تیز کن دستت نگرفته بودی ،چند تا محکم کوبیدی روشو مامانو نجات دادی ،وقتی اومدم بیرون تا نیم ساعت زیر پتو بودم اصلا گرم نمی شدم

niniweblog.com

تو زمستون نیم ساعت با شلوارک توی بالکن.تو هم همش میگفتی مامانی سردته ؟ من سردم نیست کهشیطان سوال. البته بازم به دخترم افتخار میکنم که تونست بره از تو کشو یه چیزی پیدا کنه و مامانشو نجات بده.الاهی مامانی فدای شیطنتهات بشه عروسک خوشگلمPostSmile!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مریم مامان درسا
20 آبان 90 19:38
سلا عزیز
الهی قربونت بش ن که حرفه ای هستی و اانی رو نجات دادی


خدا نکنه خاله مهربون .هر وقت گیر کردی خبرم کن خودم درت میارم
مامان آريا
22 آبان 90 11:19
از دست سانلي و شيطونياش
مامان سانای
16 آذر 90 10:43
عجب کار خطرناکی باز هم خدا رو شکر تونسته در رو باز کنه


دختر من خیلی شیطونه کار خطرناک زیاد میکنه خاله جون