تولد3 سالگی
سلام عزیز دل مامانی قربونت برم که اینقدر عسلی.
میدونی این چند وقتی که نت ما قطع بود یه عالمه خوش بحالت شده بود و یه عالمه خوش گذروندی و من نتونستم بنویسم؟ ولی حالا که وصل شدیم مامانی مگه نه؟یکی یکی می نویسمشون .
گل مامان تولدت مبارگ عروسکم
اولیش اینکه،چون تولد دختر گلم یعنی ١٦ اذر وسط محرم بود مجبورشدیم اول اذر یه تولد کوچولو ،اما خوشگل برای دخترم بگیریم.خوب بود فقط یه بدی که داشت نتونستم عکسهای قشنگی ازت بندازم خیلی غصه خوردم ،ولی یه چندتاییش بد نشده که برات میذارمشون اخه هم دوربینمون تنظیم نبود و هم اینکه سه تا تولد با هم خوب خیلی شلوغ میشه کنترل از دست ادم در میره .اول قرار بود فقط تولد سانی باشه ولی وقتی برای شام همه رو دعوت کردم یکی یکی اضافه شد اول ارش بعد هم طاهر اخه همه تو اذر به دنیا اومدن .بابا مهدی هم سه تا کیک کوچیک گرفت و اینجوری بود که یه تولد سه نفره راه افتاد خوب بود ولی به تولد یه نفره نمیرسید.عزیز دلم امیدوارم سالیان سال زندگی کنی و مامانت برات تولد یه نفره بگیره
الاهی فدای نشستنت بشم عروسکم
کم ناخنک بزن مامانی همه صورتتو کثیف کردی
فوتشو ببینید
اینجا هم سر انتخاب کیک اخم کردی که این مال من اینم مال طاهر البته به زبون خودت طاخر
سانلی عروسک به همراه ارش ١١ ساله و طاهر ٦ ساله
اینجا هم دیگه از خستگی غش کردی الاهی مامان فدای چشمای قشنگت بشه
اینها همه گذشت مامان موند با یه خونه ای که بمب توش منفجر شده بود