مهمون کوجولو
سلام به عزیز ترینم
مامانی خوشگل تو این چند روز اخیر خبری از روزمرگی های همیشگی نبود اخه یه نی نی عسل برای سه روز پیاپی روزی 3-4 ساعت مهمونمون بود.دختر عموی شماتیاناز موشه که خیلی هم نانازه. اخه مادر بزرگش عمل قلب باز کرده و مامانش حسابی درگیره . روز اول که خیلی ذوق کردی و باهاش بازی میکردی ولی اون همه چی رو میکرد تو دهنش و اونوقت بود که گریه شما بلند میشد که کثیف شد بشورش .قربون دختر وسواسیم برم.
روز دوم یه مهمون کوجولو دیگه هم به جمعمون اضافه شد .نیکان قلقلی پسر سمیرا جون از دوستهای دانشگاه مامانی که با مامانش مهمون ما بودن که به این ترتیب شدین سه تا و ما بیچاره ها نه فهمیدیم چی خوردیم نه فهمیدیم چی گفتیم اخه این چه مهمونی یه فقط از اول تا اخر یا بچه غذا میدادیم یا بچه میخوابوندیم یا ساکت میکردیم من بیچاره که همه اینکارارو نوبتی میکردم البته اول تیاناز بعد سانلی اخه اون کوچولوتر بود بچه طفلک خودم 4 بعد از ظهر ناهار خورد مهمونامم که دیگه هیچی شرمنده شدم با این مهمون داریم البته باید اسمشو بذارم بچه داری ولی بعد از این تجربه سه روزه تازه فهمیدم چقدر سخته مامان دو تا بچه بودن من که زدم گاراژ ،اینکاره نیستم تازه مژگان جون اون یکی دوست مامانی که یه نی نی کوجولو هم تو دلش داره کمکم کرد مگر نه که میموندم چیکار کنم .وای نی نی مژگانم بیاد چی میشه
روز سوم هم که شما و تیاناز هر دو سر ناسازگاری گذاشتین ،تیاناز که اصلا گریه اش بند نیومد اخه یه سرما حسابی خورده بود. شما هم که فکر کنم یکمی ح س و د ی ت شده بود خیلی اذیتم کردی البته ببخشیدا مامانی میدونم دختر من اصلا حسود نیست فقط یکمی حساس شده بود اخه تیاناز همش بغل من بود من هم در حال تیمار کردنش بودم دخترم حق داره .
و در نهایت یه نتیجه گیری خوب کردیم :تا اطلاع ثانوی به دلیل ناتوانی اعصاب و روان مامانی ورود بچه دوم اکیدا ممنون
ایشون که یه عروسک خوشگله
تیاناز دختر عموی 8 ماهه شما
اقا نیکان 8 ماهه که خیلی هم عسله
اینم مامانی