سانلیسانلی، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

عروسکم سانلی

4 تا خبر طولانی..........

1391/8/22 2:55
نویسنده : مامانی
1,603 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عشق مامانی....

ساعت دوازده ونیمه شب به وقت تهران.     با بابا مهدی رفتین تو اتاق خواب . داشتم بقیه غذای نخورده ات رو خالی میکردم تو سطل.  صدای خنده هاتون میومد.   بعد در عرض یک ثانیه صدای خر و پف بابا مهدی.   اومدم نشستم پای نت .   شما رو هم نمیدونم خوابی یا بیدار. صدای جرق و جوروق تختتتو میشنوم.....  خوابم نمیاد گفتم کلی وقایع ثبت نشده دارم.   تو روز که وقت نمیکنم ، الان بنویسمشون....

 

اولین و مهمترینش اینکه اندازه تمام دنیا دوست دارم........

دومیش هم ادامه قصه دندانپزشکیه. به اونجا قصه رسیده بودیم که بردمت پیش دکتر محمودیان که از بهترین دندانپزشکان اطفاله و دکتر مرندی معرفیشون کرده بودن . ایشون فرمودن عروسک شما باید بیهوشی بگیره چون حاضر نیست حتی معاینه بشه.....ما غصه دار و نا امید برگشتیم خونه.....تا اینکه با پیشنهاد زندایی الاهه که شما تازگیها به پیروی از حافظ مامان الاهه صداش میزنی  امتحانی و ناامیدانه بردیمت پیش دندانپزشک حافظ. زندایی میگفتن که هیچ بچه ای نیست که زیر دست این دکتر گریه کنه. بچه ها با گریه میرن و داخل اتاق ساکت میشن. اصلا چشمم اب نمیخورد چون قضیه سانی با بچه های دیگه فرق داشت. تجربه خیلی بدی داشت....

البته اولین بار بیست فروردین سانلی رو پیش همین دکتر برده بودم ،ویزیت شده بود ،پرونده هم تشکیل داده بودیم ولی چون فقط صبحها دکتر مطب بود و سانلی کلاس داشت کنسل کردم و بردمش پیش اون جلاد.

٢٦ مهر ساعت ١١ با حافظ و زندایی جان تو مطب بودیم.   اضطراب داشت خفم میکرد. دعا دعا میکردم حداقل اجازه معاینه بده تا کم کم بتونم ترسشو بریزم .اصلا فکر نمیکردم جلسه اول بشه کاری انجام داد. اول حافظ رفت داخل که از شانس من حافظی که دو دفعه قبل گریه نمیکرد زد زیر گریه. منم کلی سانلی رو شستشو مغزی داده بودم که حافظ اصلا گریه نمیکنه...اخه ترس نداره که.....حافظ بعد از اینکه رفت داخل اتاق ساکت شد...اومد بیرون اسباب بازی به دست.................

نوبت سانلی بود.چنان جیغ و دادی به راه انداخت که کلا مایوس شدم. من نرفتم تو اتاق ولی صدای فریادش میومد. گفتم الاهه دیدی گفتم نمیشینه....گفت صبر کن شاید نشست......صدا قطع شد. حدود ده دقیقه ای طول کشید. اومد بیرون.کاملا خوشحالو سر حال یه گلسر خوشگلم تو دستش بود . رفتم تو اتاق گفتم اقای دکتر من دست شما رو میبوسم. من کلی عذاب کشیدم سر دندون سانلی. .......        در نهایت گفت که متاسفانه دست به دندون جلوش که اون دکتره گند زده  نمیشه زد چون بیش ازحد تراش داده و دندون نازکه و مجددا میریزه. هر چی گفتم اخه اقای دکتر بچم تولدشه تو چهره اش تاثیر گذاشته گفت من میتونم انجام بدم هزینه اش رو هم میگیرم ولی دوباره میریزه و فایده ای نداره.

یک بار دیگه هم ١٤ ابان بردم پیشش. که اینبار دو تا دندون کنار هم رو با هم درست کرد. و وقت بعدی ٢٦ ابانه. که بازم با حافظ وقت داریم. یه تشکر گنده هم از زندایی الاهه و حافظ جیگر.کمک بزرگی کردن. این دندونپزشکی شده بود یه غول گنده تو زندگی من......

 

و حالا سومیش .... ترم مهر سانلی که تموم شد برای ثبت نام ترم بعد .مدیر موسسه پیشنهاد داد که سانلی بره شیفت بعد از ظهر .چرا؟ چونکه ترم جدید خیلی خیلی سخته و برای سانلی که خیلی کوچولو هنوز زوده و بهش فشار میاد. شیفت عصر خیلی براش بهتره. میگفتن که همه مثل خودش کوچولو هستن و همه دختر....ترمی هم نیست .در حد تواناییشون بهشون یاد میدن. یعنی همون درسها ولی بدون ترم بندی یعنی لزومی نداره که حتما کتاب توی همین یک ترم کامل تدریس بشه. یعنی در واقع با توانایی بچه ها پیش برن.  زیاد راضی به کلاسهای عصر نبودم ولی چاره ای نداشتم.چون ساعت صبحانه و ناهار و خواب کلا برنامه زندگیش میریخت بهم. نمیدونستم کی صبحانه بدم کی ناهار .قبلش برای ناهار زود بود. بعد کلاس دیر.   دلیل دیگه اش هم معلم فوق العاده سانلی بود. بهترین معلم موسسه. دلم نمیخواست عوض بشه.

خلاصه اولین جلسه سانلی به هیچ وجه حاضر نبود سر کلاس بشینه. چسبیده بود به پاهای من که من تیچر خودمونو میخوام....من فرند های خودمو میخوام ..ایسان نیست اینجا..ماعده کوچیکه و ماعده بزرگه    (حمزه نمیدونم کجاست تو کیبوردم که ماعده رو درست بنویسم. اخه اسم عربی چیه ما میزاریم رو بچه هامون تو فارسی اصلا حمزه نداریم) البته به زبون خودش ماهده نیستن اینجا.   از کلاس فرار کرد رفت سر کلاس تیچر فاطمه. تیچر خودش ،که عصر ها هم تدریس داشت. یه یک ربعی سر کلاس اون بود .در صورتیکه بچه های اون کلاس رو هم نمیشناخت. الحق و والانصاف هم واقعا کار تیچر فاطمه خیلی درسته. با تمام وجودش با عشق با بچه ها سرو کله میزنه.بعد هم فاطمه بردش سر کلاس تیچر مریم. گفت بمونه اینجا بد عادت میشه ،میخواد همش بیاد سر کلاس من .چسبیده بود به فاطمه جدا نمیشد.

سه روز اولو کل تایم ٤ ساعته کلاسو مینشستم اونجا. بقیه ترم هم تا همین فردا که جلسه اخر کلاساشه تمام شبها با گریه میخوابید که نمیخوام برم .تمام روزها هم با گریه و جیغ و فریاد میره سر کلاس. دو  سه جلسه هم بابا مهدی مجبور شده بود بمونه اونجا ..جایزه و تهدید و تشویق هم فایده ای نداشت.

برام خیلی جالبه سانلی  جلسه اولی که از من جدا شد اصلا نگفت من مامان دارم رفت و نشست سر کلاس . همیشه ها وقتی میخواستم تهدیدش کنم میگفتم اگر اذیت کنی دیگه نمیزارم بری کلاس حالا بخاطر تیچر و دوستهاش ١٨ جلسه اس داره بد قلقی میکنه.

و در نهایت بخاطر اینکه اصلا از این تیچر جدید راضی نیستم و سانلی هم اصلا قبولش نمیکنه .یعنی بچه تقصیر نداره تیچرشون واقعا ماسته. حوصله حرف زدن هم نداره. اگر من معلم بودم. به یه طریقی سعی میکردم بچه رو بیارم تو جمع ولی این معلمشون وقتی سانلی گریه میکرد وایساده بود نگاه میکرد .بجای اینکه بیاد دست بچه رو بگیره ببره باهاش صحبت کنه. اخر تیچر فاطمه بهش گفت امروز درس نده با بچه ها بازی کن تا سانلی با کلاست اخت بشه. خیلی بیحاله.دوسش ندارم. اونجا هم موسسه بزرگی نیست که بتونم تیچرشو عوض کنم. از موسسه اصلی فونیکس وقت گرفتم. دو ماه پیش .برای اذر جا رزرو کردم. اولش نمیذاشتن میگفتن ٤ سالش نیست. با اصرار من که اذر ٤ ساله میشه بهم جا دادن. میخوام ببرمش اونجا. به خونمون دورتر میشه...و هم اینکه اینجا دیگه کاملا کلاسه و مثل کلاس قبلیش نیست. کلاس قبلی شبیه مهد کودک بود .اموزش همراه بازی ولی اینجا از قرار خیلی سخت میگیرن.

موندم چجوری سانلی رو ببرم. از الان داره گریه میکنه که من نمیرم کلاس جدیده .   میخوام برم کلاس تیچر فاطمه.یه پروژه بزرگ دارم تو ماه اذر .امیدوارم راحت جای جدید رو قبول کنه. چون واقعا حیفه. الان دیگه کلمات سه حرفی رو کامل میتونه بخونه و بنویسه مثلا pat--  sad-pit-   net   و میتونه جمله سازی کنه

خیلی خوب پیشرفت کرده البته همشو تو کلاس تیچر فاطمه .کلاس این ترم بدتر افت کرد بجای پیشرفت.حالا خوبه جا رزرو کرده بودم. اونم به پیشنهاد چند تا از مامانا که خودشون رفته بودن اونجا.

 

یه چهارم کوچولو دیگه هم بگم تمومش کنم . یکشنبه ٧ ابان یه مسافرت کوچولو دو روزه داشتیم به تبریز .برای عروسی پسر عمو بابایی. با عمو محمد وزنمو مهنوش رفتیم. خوش گذشت بد نبود. ولی زیاد دوست نداشتم. اول اینکه اولین باری بود که عروسیه شهرستان میرفتم خیلی سخت بود . ادم تو خونه خودش برای عروسی حاضر میشه بعدش باید خونه تکونی کنه چه برسه خونه نباشی . تو دو روز مسافرت 7 تا ژلوفن خوردم از سر درد.  بعدشم اینکه همه ترکی صحبت میکردن. منم هیچی نمیفهمیدم. قشنگ عصبی میشدم.  انگار داشتن تو سرم میخ میکوبیدن.  زنمو زحمت ترجمه رو میکشید ولی خیلی سختم بود.همه باهام حرف میزدن من فقط لبخند میزدم بعد میگفتن وای ببخشید یادمون نبود بلد نیستی.هیپنوتیزم ولی فکر کنم به شما خیلی خوش گذشت. فقط همش میگفتی مامان چرا نمیرسیم کاشکی با هواپیما میرفتیم.مژه    عروسی هاشون خیلی بامزه بود. مردها دعوت نداشتن. شام هم نمیدادن.فقط به اقوام درجه یک . که خدا رو شکر ما جزوشون بودیم مگر نه گشنه برمیگشتیم تهرانخنده

شرمنده خیلی طولانی شد. قول میدم تند تند بیام و سر موقع تاریخ رو ثبت کنم که پستم طولانی و خسته کننده نشه.

دوست دارم عروسک سرماخورده منماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (35)

زهرا (✿◠‿◠)
22 آبان 91 18:08
wow!

کلللللللی واست فک زده بودم دوستم!
همش پریییییییییییییید!!!


فدای سرت....تو بیا خالی هم باشه کلی انرژی میدی
زهرا (✿◠‿◠)
22 آبان 91 18:10
قربونش احساس کوچولوش بشم!
می دونم چه حسی داره!

امیدوارم زودتر قبول کنه!!!


الاهی بمیرم واقعا سخته براش.
زهرا (✿◠‿◠)
22 آبان 91 18:13
بابا چه دکتری اییییییییییییول!!!!

طفلی سانلی!
منم واسه دندونش ناراحتم!!!که اون دکتره خراب کرده بود!!!


اره واقعا بچم انگار وسط دندوناش بازه کلی زشت شدن دندوناش مجبوریم تا 7 سالگی اینجوری نگهش داریم
مامانی روژینا
22 آبان 91 20:48
موضوع عروسی جالب بود چرا مردها دعوت نداشتنسانلی جونو ببوسید ازطرف من


رسم تبریزه...مردا همه دم در تالار بودن هه هه
مامان طاها
23 آبان 91 0:58
شاد باشی عزیزم با این اخبارت


وای.........بد بود اخبارم؟ کلی غصه خوردم
مامان رهام
23 آبان 91 11:12
سلام عزیزدلم.......خوبید خاله دورت بگرده چرا سرماخوردی مثل رهام من مریض شدین.........خودتو بزار جای سانلی خیلی سخته از دوستات جدا شی...برا مرواریداشم خوشحال شدم که همکاری کرده ...........راست میگی خیلی سخته بری شهرستان مسافرت واقعا سخته منم متنفرم


مرسی خاله جون مهربون ما خوبیم..امیدوارم رهام جونم زود زود خوب بشه
..
سخته .لی امیدوارم راحت بپذیره کلاس جدید بهتره براش
واقعا سخت بود مونا جون. منم دیگه نمیرم....


مامان رهام
23 آبان 91 11:15
این گلا از طرف رهام جون براسانلی جونو مامان نازش


مرسی مونا جون مهربون
مامان مهرزاد جان
23 آبان 91 13:13
_________¤¤¤¤¤¤¤¤____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤ مثل همیشه زیبا بود ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ من آپم ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ گذری ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نیم نگاهی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نظری ¤¤¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____________________¤¤¤¤¤¤
______________________¤¤¤¤
_______________________¤¤


میام پیشتون حتما
خاله مزگان
23 آبان 91 17:05
فکر کنم تو نصف عمر تو توی دندون پزشکی طی کردیا.



میبینی تو رو خدا.................
مامان مارال فرفری
23 آبان 91 23:06
سلام عزیزم اخی سائلی بیچاره امیدوارم خوب بشه.راستی موضوع عروسی باحال بود.امیدوارم همیشه خوش باشید


مرسی عزیزم
مریم
24 آبان 91 11:50
سلام عزیزم خوبید؟ سانلی جون خوبن؟ والا من تبریزی هستم ولی این موضوع که شما گفتید تو همه عروسیها صدق نمیکنه.... صرفا جهت اطلاع


مرسی مریم جون از اطلاع رسانیت ولی من نگفتم برای همه تبریزیها اینطوری بود .ما اینطوری دعوت شدیم.
مامان زهرا
24 آبان 91 13:44
سلام خانمی
1. واقعا این برنامه دندون پزشکی شده معظلی برای شما و سانلی جون ..خدا را شکر این دکتر کارش خوب بوده

2. درمورد تغییر کلاس و دوست های سانلی جون هم باید بهش حق بدیم بچه ها توی این زیاد از تغییرات محیط اطراف خوشش نمی آید

3. امیدورام عروسی ها و برنامه های آینده بیشتر به شما خوش بگذره
4.دوست گلم
با سه تا پست 40-41-42 بروزیم
خوشحال میشیم سر بزنید


مرسی خانومی .............
میام پیشتون حتما..
زهرای گلمو ببوسین
مامان زهرا جون اومدم خوندمتون ولی نتونستم نظر بذارمممم کمککککک




مامان آریا
24 آبان 91 13:59
همیشه به عروسیییییییییی همیشه خوش باشید


مرسی دوستم
عمه و اریسا کوشمولو
24 آبان 91 21:12
قشنگ نوشتی مامان جون سانلی خوشگلم


مرسی عمه خوشگله.......
عمه و اریسا کوشمولو
24 آبان 91 21:16
کاش یکی بود منم میبرد دندون پزشکی... خیلی میترسم
عزیزدلم ایشالله سرماخوردگیت کوتاه باشه


عمه جون کسی رو پیدا کردی برای منم بفرست منم از دندونپزشکی متنفرم هه هه هه
مونا مامان امیرسام
25 آبان 91 0:36
سلاام به دوستم و عروسک نازش. خداروشکر که حداقل بابت دندونپزشکی همکاری کرد و بیشتر دندونش خراب نمیشه.
بابت کلاس هم خدایی برای سانلی کوچولو سخته دوباره اخت بشه.امیدوارم کلاس جدید رو راحت قبول کنه.بووووووووووووووووس


سلام عزیزم. ممنونم گلم امیدوارم .......منم بوسس
مامانی درسا
26 آبان 91 2:54
سلام به عروسک و مامانش ..... عزیزم حیف شما عروسک خانوم نیست اینقده سر این دندونات اذیت میشی ..... انشاالله زودتر خوب شی ....... و بعد آفرین به خانمی که ترمش تموم شد و بعد عروسی مبارک انشاالله همیشه شاد باشین


مرسی دوست گلم..بایت همش ممنون...وقت گذاشتین....درسا گلمو ببوسین
مامان آریا
27 آبان 91 11:48
*السلام علیک یاابا عبدالله الحسین(ع)*

فرارسیدن ایام محرم تسلیت باد


ممنون
زهرا (✿◠‿◠)
28 آبان 91 18:45


دوستون دارم!




ما بیشتر
مونا مامان امیرسام
29 آبان 91 3:12



یه عالمه بیشتر ازین بوسها برای شما
آتنا مامان روشا
30 آبان 91 15:02
سلام شما جزء دوستان ما بودید ولی از اونجایی که ما جزء لیست دوستان شما نیستیم و ما خیلی به شما سر زدیم ولی خبری از شما نیست شما هم از لیست دوستان ما حذف شدید . بوس خدا نگهدار


وای دوستم قهر نکن........غصه میخورمااااااا
مامان ملینا
8 آذر 91 18:01
خوب می بینم که ترکی هم بلد نیستی کلی بهت خندیدم .آخه منم یکی از دوستام ترکی بلد نیست ولی عروس ترکهاست . اونم زیاد دوست نداره باهاشون باشه آخه همش ترکی حرف می زنن و اون نمی فهمه.
منیم عوضیمنن سانلی جانی اوپ .چوخ ایسترم بیلزی


مرسی که بهم خندیدی..ایشاا.. بری عربستان هر چی میگن فقط نگاشون کنی اونموقع یاد من میوفتی هه هه هه
منم همون که گفتی ...........
مامان محمدرهام جون
9 آذر 91 1:30
نمیدونی چقدر خوشحالم که مشکل دندون سانلی جونم برطرف شد انگار بچه خودم از یه مصیبت نجات پیدا کرده،خدا رو صد هزار مرتبه شکر

به نظر من خیلی مواظب کنشهات در برابر واکنشهای سانلی به کلاس رفتنش باش چون ممکنه دچار دلزدگی بشه.

ودر آخر حس وحشتناکت رو توی عروسی وزبان ترکی وسر درد درک میکنم چون منم همه اینا رو تجربه کردم.


ممنون دوست خوبم.
خدا رو شکر خیلی راحت پذیرفت و کنار اومد.
وای یه همدرد پیدا کردم...تجرربه سختی بود نه؟

مونا مامان امیرسام
9 آذر 91 1:30



مرسی
مامان رهام
9 آذر 91 11:14
سلام عزیزدلم شما به ما لطف داری . سانلی جونم و محکم ببوسش


ممنون گلم
مامان رهام
9 آذر 91 11:17
عاشقتونم


ما بیشتر
زهرا (✿◠‿◠)
9 آذر 91 11:46
خیلی وخته میخوام بهت بگم:
ترانه ی وبلاگتو دوس دارم...


ما هم شمارو دوست داریم
وانیا باستان پور
9 آذر 91 15:10
عزیزم بیا به وبلاگم لینکم کن دوستای خوبی خواهیم شد


چشم ...حتما
مامان رهام
11 آذر 91 10:49
خوشگل خانوما سلام خوبید ؟اومدیم بهتون سر زدیم خونه نبودید


شما لطف کردین.....
عروسک خانوم
12 آذر 91 10:37
به به
از دندون پزشکی تا عروسی شهرستان

ولی خودمونیماچاگندی زد به دندون های این طفل معصوما
حتما ازش شکایت کن تا ادب شه


اره واقعا خیلی اذیتمون کرد...فقط ازین بابت خوشحالم که دندون میوفته مگرنه شکایت رو شاخش بود

زهرا (✿◠‿◠)
12 آذر 91 17:10
سلام عزیزم...
محمد صادقم توو روند از پوشک گرفتنش خیلی کمکم کرد!
واسه جایزه ش توو یه مسابقه شرکتش دادم!
دوس داشتی توو جایزه ش شریک باشی خوشحال میشم!
0027 شمارشه!
اینم لینکشه:
http://ninimod.niniweblog.com/post20.php


به ببخ جونم که حتما رای میدم.............

مونا مامان امیرسام
13 آذر 91 7:09
__ (¯`·.·'¯) _______
___ `·.,(¯`·.·'¯) _____
_______ `·.,(¯`·.·'¯) __
___________`·.,.·´ ___

سلاام دوستم.امیرسام تو مسابقه نی نی فشن شرکت کرده.ممنون میشم به این لینک بری و بهش رای بدید.کد 24.
http://ninimod.niniweblog.com/post20.php
بووووووووووس


مونا جون من به محمد صادق رای دادم میشه به دو نفر رای داد؟

ندا مامان آریا
13 آذر 91 13:10
هزارتابوس واسه سانلی عزیزم . مامانی ما منتظر اپ جدید هستیم


ممنون ندا جون.
اوامرتون انجام شد. آپ کردم گلم
مرجان مامان آران
13 آذر 91 17:27
همیشه یه خوشی و عروسییییی
دختر خیلی ناز و دوست داشتینی داری عزیزم ماشالااااااااااااااااا
خوشحال میشم همدیگرو لینک کنیم


ممنون عزیزم
حتما.............ما هم خوشحال میشیم
نرگسی
16 آذر 91 12:51
تولد تولد تولدت مبارک مبارک مبارک تولدت مبارک ..
تولدت مبارک سانلی عروسک .. ایشالله همیشه همیشه تنت سالم باشه و لبت خندون ومووووووووووووووفق .. هزار تا بوووووووووووووووسسسسسسسس
قربون اون دستخطت بشم من عزیزم


ممنون نرگس جونم.....
اولین کسی که تو روز تولدش تبریک گفت شما بودی قبل از اینکه پستشو بذارم خیلی مزه داد مثل تبریک الاهه جون.....ممنون از هردوتا تون