سانلیسانلی، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

عروسکم سانلی

دوست دارم تمام دقایقم را با تو سپری کنم

  وقتی صبح به زور و با مالشهای مامان و صدای گرم بابایی که چه عاشقانه عروسکشو صدا میزنه چشمهای درشت و خوشگلتو باز میکنی از لذتش میخوام برات بمیرم وقتی با التماس بهت صبحانه میدمو تو نمیخوری ،لباس تنت میکنم و به این راحتیا نمیپوشی از لذتش میخوام برات بمیرم وقتی کیف کوله صورتیت رو میندازی روی اون شونه های کوچولوت و با یه لقمه ساندویچ  که مامان میدونه هیچ وقت نمیخوریش ، با اون دستهای عروسکی باهام بای بای میکنی از لذتش میخوام برات بمیرم وقتی دارم تند تند کارهای خونه رو انجام میدم تا بیام دنبالت و همه فکرم پیش تو و از شوق دیدن تو بازم میخوام برات بمیرم وقتی میرسم مهد و تو رو میبینم وسط یه عالمه عروسک ،به نظرم تو خ...
13 ارديبهشت 1391

دندان پزشکی

سلام به عروسکم به ضربان قلبم به خون تو رگهام  به نفسم به امید زندگیم.باز اومدم از روزمرگیهات بنویسم.الاهی مامان فدای روزمرگیهات بشه. این روزمرگیها یعنی خدا را هزار بار شکر همه چی عالیه و دختر من حالش خوبه و خوشحال و سلامت هر روز 24 ساعت به ساعات زندگیش اضافه میشه قربون تک تک ثانیه های عمرت بشم مامانی. خوب اول بگم از کلاس زبانت که واقعا دستشون درد نکنه خیلی عالیه و مامانی کلی سرمست و شاد از این قضیه. عروسکم کلی چیز یاد گرفته، دست بزنید براش .حالا چی یاد گرفتی؟hello- how are u?  -im fine thank u که اینها رو بلد بودی درس بعدی:how old are u?   im 3 years old whats your name? whats...
28 فروردين 1391

سانلی english

سلام عروسکم.الاهی مامانی فدات بشه که اینقدر داری تند تند بزرگ میشی. جونم برات بگه که از چند وقت پیش تو ذهنم بود که یه جایی یه کلاسی شما رو ثبت نام کنم تا هم حوصله ات سر نره و با بچه ها باشی و هم اینکه اون مغز کوچولوتو که کاملا فعال و اماده وتشنه یادگیری هست رو یه ذره ورزشش بدیم اخه تو خونه من هر چقدر هم تلاش کنم مثل کلاسهای بیرون که همه چیز درست درمونو برنامه ریزی شده است نمیشه کلا تو خونه تعداد ورودی هات کمه در ضمن معتقدم بچه ها با همسن هاشون و توی یه محیط جمعی خیلی بیشتر یاد میگیرن.البته امیدوارم بعد از یه مدت خلافش بهم ثابت نشه و جنبه منفیش بیشتر از مثبتش نباشه.و اخلاقتو عوض نکنه. خلاصه با معرفی یکی از اشنایان که خیلی هم ازش راض...
24 فروردين 1391

سیزده به در 1391

حالا برسیم به سیزده بدر. خدا رو شکر سیزده بدر هم خوب بود خیلی خوش گذشت.همگی رفتیم زمین بابایی من ،که قراره بشه باغ البته قراره بشه باغ ،الان که هیچ شباهتی به باغ نداره ان شاا.. ٢-٣ سال دیگه سیزده بدر رو زیر سایه درختها برگزار میکنیم.یه عالمه نهال کاشته بودن ولی کو تا تبدیل شدن به درخت و میوه دادنشون .شب قبلش مهمون داشتیم به همین دلیل صبح دیرتر از بقیه رسیدیم.ناهار جوجه داشتیم که سانلی مامان شاید یه تیکه اونم رو چشم وهم چشمی با حافظ خورد مگر نه اونم نمیخورد.بعدشم رفت دنبال بازی و ما یه یک ساعتی ندیدیمش.به خودمون هم خیلی مزه داد کلی باغبونی کردیم.علفهای هرز مزاحم رو از زمین کشیدیم بیرون .وقتی ریشه شونو از زیر خاک پیدا میکردیمو میکشیدیم بیرون...
19 فروردين 1391

یه مسافرت نوروزی کوتاه

عزیز دل مامانی سال ٩٠ هم با همه خوبیها و بدی هاش تموم شد .البته خوب شد که تموم شد سال زیاد خوبی نبود ولی فکر کنم ٩١ خیلی خوب باشه اینو حسم میگه این حس خوب  هم بخاطرشروع خوبه شه.امیدوارم هم برای ما وهم برای همه سال پر از خوشی و سلامتی باشه. حالا چرا خوب چون تعطیلات خوبی داشتیم که با عرض شرمندگی مامانی نتونست بیاد و برات بنویسه.چرا؟چون هم سرم شلوغ بود و هم اینکه بابا مهدی زیاد دوست نداره مامانو پشت نت ببینه میگه با ما باش نت برای اوقات فراغته چیکار کنیم عشقه دیگه  منم که پایبند به اصول خانواده،برای استحکام خانواده و کوشش در جهت بالا بردن سطح کیفی وظایف، تحت اوامر ایشان نیومدم که برای شما بنویسم ولی قول میدم با تاخیر ولی با ذکر...
15 فروردين 1391

سفره هفت سین حاجی فیروزی

ما سه سال یه سین داریم که از همه سین ها خوش یمن تره   سین سانلی برای ما از تمام سینها هم خوش یمن تره هم خوشگل تره هم عسل تره هم عشقه هم زندگیه اصلا معنای همه چیزه همین سین خوش یمن برای کل زندگی ما بس خدایا شکرت برای خلق زیبا ترین سین دنیا سیب-سمنو-سنجد سکه-سیر-تخم مرغ ...
14 فروردين 1391