حالا برسیم به سیزده بدر. خدا رو شکر سیزده بدر هم خوب بود خیلی خوش گذشت.همگی رفتیم زمین بابایی من ،که قراره بشه باغ البته قراره بشه باغ ،الان که هیچ شباهتی به باغ نداره ان شاا.. ٢-٣ سال دیگه سیزده بدر رو زیر سایه درختها برگزار میکنیم.یه عالمه نهال کاشته بودن ولی کو تا تبدیل شدن به درخت و میوه دادنشون .شب قبلش مهمون داشتیم به همین دلیل صبح دیرتر از بقیه رسیدیم.ناهار جوجه داشتیم که سانلی مامان شاید یه تیکه اونم رو چشم وهم چشمی با حافظ خورد مگر نه اونم نمیخورد.بعدشم رفت دنبال بازی و ما یه یک ساعتی ندیدیمش.به خودمون هم خیلی مزه داد کلی باغبونی کردیم.علفهای هرز مزاحم رو از زمین کشیدیم بیرون .وقتی ریشه شونو از زیر خاک پیدا میکردیمو میکشیدیم بیرون...