سانلیسانلی، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

عروسکم سانلی

یه مسافرت نوروزی کوتاه

عزیز دل مامانی سال ٩٠ هم با همه خوبیها و بدی هاش تموم شد .البته خوب شد که تموم شد سال زیاد خوبی نبود ولی فکر کنم ٩١ خیلی خوب باشه اینو حسم میگه این حس خوب  هم بخاطرشروع خوبه شه.امیدوارم هم برای ما وهم برای همه سال پر از خوشی و سلامتی باشه. حالا چرا خوب چون تعطیلات خوبی داشتیم که با عرض شرمندگی مامانی نتونست بیاد و برات بنویسه.چرا؟چون هم سرم شلوغ بود و هم اینکه بابا مهدی زیاد دوست نداره مامانو پشت نت ببینه میگه با ما باش نت برای اوقات فراغته چیکار کنیم عشقه دیگه  منم که پایبند به اصول خانواده،برای استحکام خانواده و کوشش در جهت بالا بردن سطح کیفی وظایف، تحت اوامر ایشان نیومدم که برای شما بنویسم ولی قول میدم با تاخیر ولی با ذکر...
15 فروردين 1391

سفره هفت سین حاجی فیروزی

ما سه سال یه سین داریم که از همه سین ها خوش یمن تره   سین سانلی برای ما از تمام سینها هم خوش یمن تره هم خوشگل تره هم عسل تره هم عشقه هم زندگیه اصلا معنای همه چیزه همین سین خوش یمن برای کل زندگی ما بس خدایا شکرت برای خلق زیبا ترین سین دنیا سیب-سمنو-سنجد سکه-سیر-تخم مرغ ...
14 فروردين 1391

8 و 44 دقیقه و 27 ثانیه

با خوبی ها و بدی ها، هرآنچه که بود؛ برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد، برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد، سالی دیگر گذشت روزهایت بهاری و بهارت جاودانه باد  ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها ای تدبیر کننده روز و شب ای دگرگون کننده حالی به حالی دیگر حال مارا به بهترین حال دگرگون کن   ...
8 فروردين 1391

تعطیلات نوروز

سلام به دختر شیرینتر از عسلم وهمه دوستهای گلم.امیدوارم حال همتون خوب باشه ونهایت استفاده رو از تعطیلات عید کرده باشین وبه همتون خوش گذشته باشه.اینجا کلی سوت و کوره.هیشکی تو نت نیست اگرم باشه حسابی کم کاره.عیده دیگه همه مشغولن. به ما که خیلی خوش گذشته و خوش میگذره البته کار خاصی نمیکنیم در حد دید وبازدید عید ولی همینکه عروسکم خیلی بهش خوش میگذره یعنی یه دنیا شادی برای ما. اخه صبحها که از خواب بیدار میشه بسیار شادمان از اینکه بابا مهدی نمیره سر کار ،البته منه مامان هم بابت این قضیه کلی شارژم. زندگی یعنی این ،شوهر و بچه و تفریح. سانلی امسال اولین سالی یه که طعم عید ر و چشیده البته  پارسال هممتوجه میشد، ولی امسال...
8 فروردين 1391

برای همسرم

      خدای خود را شاکرم برای حس زیبای داشتن تو ،برایت سالهای سال عمر همراه با سلامتی را از او می خواهم نه فقط برای تو برای خودم برای عروسکم،داشتن تو نعمت است و نداشتنت ....نداشتنی در کار نیست تو هستی همیشه و می مانی برای من تا ابد.میخواهم تا پایان عمرم تمام ماههای اسفند را جشن بگیرم .برای من  اسفند بهترین ماه سال است .اصلا اسفند بوجود امد تا خدا تو را در ان قرار دهد برای من ،شاید خودخواهی باشد ولی دوست دارم اینگونه به ان نگاه کنم .روزی که به دنیا آمدی هرگز نمیدانستی زمانی خواهد رسید که آرامش بخش روح و روان کسی هستی که با بودن تو دنیا برایش زیباتر است. هیچی کم نداری برای همه چیز من بودن تولدت مبارک ...
24 اسفند 1390

منه همیشه غایب

سلام به همه. دیگه نمیگم چرا نبودم چون بر همه واضح و مبرهن است که نت محترم با چه مشکلاتی مواجه است و اینبار مشکلش جدید بود که حوصله اش سر نره و تکرار مکررات نکرده باشه.البته خودم هم زیاد سر به سرش نذاشتم اخه سرم به خونه تکونی گرم بود مگرنه زودتر از پا می انداختمش. وای گفتم خونه تکونی.بالاخره تموم شد.یه خونه دارم از خونه عروس تمیزتر .جاهایی رو تمیز کردم که عقل جن هم بهش نمیرسه.با میکروسکوپ هم نمیشه یه ذره خاک پیدا کرد.ولی بجاش همه بدنم درد می کنه انگشتهای دستم، تمام عضلات بدنم،ماهیچه کمرم ،ماهیجه های پام،وای ماهیجه های جیبمو که نگو از همه بیشتر درد میکنه ٣٠٠ هزار تومن خرج خونه تکونی خوب درد داره دیگه.مامانهامون کل خونشونو با یه ما...
22 اسفند 1390

من پرم از کار عید

سلام به همه دوستهای گل و مهربونم تقریبا یه دو هفته ای بود که نبودم .سرم خیلی شلوغ بود به چند دلیل :اول اینکه مامان عزیزم از خانه خدا تشریف فرما شده بودند و ما حسابی مشغول ایشان و مهمانهای ایشان و از همه مهمتر سوغاتیهای ایشان بودیم.این اخریش که خیلی مزه داد ایشاا.. قسمت شما بعد خواستم بیام که adsl قطع بود به دلیل پرداخت نکردن پول .که مهدی عزیزم بعد از دو روز و بعد از تماسهای پی در پی اینجانب و تهدید و ارعاب تمدیدش کرد اونم 3 ماهه .که یه چند وقتی از دست من راحت باشه. بعدش خواستم بیام که نی نی وبلاگ محترم باز نمیشد. از هر راهی که می شد سعی کردم ولی تمام صفحه  ها باز میشد بجز نی نی وبلاگ ،الانم   از طریقhot...
10 اسفند 1390

مهمون کوجولو

سلام به عزیز ترینم مامانی خوشگل تو این چند روز اخیر خبری از روزمرگی های همیشگی نبود اخه یه نی نی عسل برای سه روز پیاپی روزی 3-4 ساعت مهمونمون بود.دختر عموی شماتیاناز موشه که خیلی هم نانازه. اخه مادر بزرگش عمل قلب باز کرده و مامانش حسابی درگیره . روز اول که خیلی ذوق کردی و باهاش بازی میکردی ولی اون همه چی رو میکرد تو دهنش و اونوقت بود که گریه شما بلند میشد که کثیف شد بشورش .قربون دختر وسواسیم برم. روز دوم یه مهمون کوجولو دیگه هم به جمعمون اضافه شد .نیکان قلقلی پسر سمیرا جون از دوستهای دانشگاه مامانی که با مامانش مهمون ما بودن که به این ترتیب شدین سه تا و ما بیچاره ها نه فهمیدیم چی خوردیم نه فهمیدیم چی گفتیم اخه این چه...
27 بهمن 1390